hisari - حصاری
hisari - حصاری maddesi sözlük listesi
حصاری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (ص نسبی) منسوب به شهر
حصار ترکستان: غلامان حصاری. ریدکان
حصاری. ترکان حصاری :
بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت
جام تو از بادهٔ روشن چنان چون سلسبیل.
فرخی.
گفتم چو بگرد سمنت سنبل کاری
دعوی ...
حصار ترکستان: غلامان حصاری. ریدکان
حصاری. ترکان حصاری :
بزم تو از روی ترکان حصاری چون بهشت
جام تو از بادهٔ روشن چنان چون سلسبیل.
فرخی.
گفتم چو بگرد سمنت سنبل کاری
دعوی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (اِ) لحنی از الحان
موسیقی :
در آن پرده که خوانندش حصاری
چنین بکری برآورد از عماری.نظامی.
رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
موسیقی :
در آن پرده که خوانندش حصاری
چنین بکری برآورد از عماری.نظامی.
رجوع به حصار و حصارک بدل شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (ص نسبی) محصور.
محاصره شده. بحصارپناهیده. متحصن.
حصارگرفته :
حصاری شدند آن سپه در یمن
خروش آمد از کودک و مرد و زن.فردوسی.
که خاقان چین زینهاری شده ست
ز بهرام جنگی حصاری شده ست.فردوسی.
گریزان بشد فیلفوس و ...
محاصره شده. بحصارپناهیده. متحصن.
حصارگرفته :
حصاری شدند آن سپه در یمن
خروش آمد از کودک و مرد و زن.فردوسی.
که خاقان چین زینهاری شده ست
ز بهرام جنگی حصاری شده ست.فردوسی.
گریزان بشد فیلفوس و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(حِ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - زندانی ، محصور. 2 - منسوب به شهر حصار در
ماورالنهر که زیبارویانش معروف بودند.
ماورالنهر که زیبارویانش معروف بودند.