hurremi - خرمی
hurremi - خرمی maddesi sözlük listesi
خرمی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ رْ رَ ] (حامص) شادمانی. شعف. سرور. خوشحالی. (ناظم الاطباء). نشاط. (حبیش تفلیسی). تازگی. (آنندراج). شادی. سرور. انبساط. فرح. شادمانی. (یادداشت بخط مؤلف):
جهاندار دانندهٔ خوب و زشت
مرا گر سپردی سراسر بهشت
نبودی مرا دل بدین ...
جهاندار دانندهٔ خوب و زشت
مرا گر سپردی سراسر بهشت
نبودی مرا دل بدین ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ رْ رَ ] (ص نسبی) منسوب بفرقهٔ خرمدینیه که محرمات را مباح کرده اند و مانند مزدکیه هستند. (از انساب سمعانی). منسوب بمذهب خرم دین که مذهب بابک باشد. (ناظم
الاطباء): چون معتصم بطرطوس شد ...
الاطباء): چون معتصم بطرطوس شد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ رْ رَ ] (اِخ) از آدمی زادگان شهر
هرات است اما از آدمی گری اثری در او نیست و بسبب بدمزاجیهای خود در شهر نتوانست بود، به عراق رفت و از آنجا عزیمت ...
هرات است اما از آدمی گری اثری در او نیست و بسبب بدمزاجیهای خود در شهر نتوانست بود، به عراق رفت و از آنجا عزیمت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ رْ رَ ] (اِخ) نام قلعتی بوده است در نزدیکی شام. حمداللََّه مستوفی آرد: سلطان جلال الدین از آذربایجان بگرجستان رفت و مسخر کرد. آنجا شنید که براق در کرمان مخالفت میکند.
در هفده روز از تفلیس بکرمان ...
در هفده روز از تفلیس بکرمان ...