hafv - خفو
hafv - خفو maddesi sözlük listesi
خفو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ فْ وْ ] (ع مص) درخشیدن برق. خُفُوّ.
سست درخشیدن برق در ابر. (یادداشت بخط
مؤلف). رجوع به خُفُوّ در این لغت نامه شود.
منه: خفا البرق خفواً. || هویدا گردیدن
شی ء. (منتهی الارب) (از ...
سست درخشیدن برق در ابر. (یادداشت بخط
مؤلف). رجوع به خُفُوّ در این لغت نامه شود.
منه: خفا البرق خفواً. || هویدا گردیدن
شی ء. (منتهی الارب) (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ فُ وو ] (ع مص) خَفْوْ بهر دو معنی.
رجوع به خفو در این لغت نامه شود. || زدن
بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی). || سر
جنبانیدن از غلبهٔ خواب. (یادداشت بخط
مؤلف). ...
رجوع به خفو در این لغت نامه شود. || زدن
بشمشیر. (تاج المصادر بیهقی). || سر
جنبانیدن از غلبهٔ خواب. (یادداشت بخط
مؤلف). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ فْ وْ ] (ع اِ) برقی که از کنارهٔ ابر
بدرخشد و منبسط گردد و چون جزئی و
ضعیف بنظر آید آنرا ومیض گویند و اگر
عموماً بدرخشد آنرا عتیقه نامند. خُفُوّ. (منتهی
الارب) (از تاج العروس) (از لسان ...
بدرخشد و منبسط گردد و چون جزئی و
ضعیف بنظر آید آنرا ومیض گویند و اگر
عموماً بدرخشد آنرا عتیقه نامند. خُفُوّ. (منتهی
الارب) (از تاج العروس) (از لسان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ فُ وو ] (ع اِ) برقی که از کناره ابر
بدرخشد و منبسط گردد. خَفو. (منتهی
الارب). رجوع به خَفو در این لغت نامه شود.
بدرخشد و منبسط گردد. خَفو. (منتهی
الارب). رجوع به خَفو در این لغت نامه شود.