Zeba - زباء
Zeba - زباء maddesi sözlük listesi
زباء Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (ع ص) مؤنث ازب. زن
بسیارموی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
زن درازموی. (آنندراج). زن که بر ابروان و
دستان و بازوان موی فراوان دارد. (تاج
العروس). رجوع به زب شود. || مجازاً،
داهیهٔ سخت ...
بسیارموی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
زن درازموی. (آنندراج). زن که بر ابروان و
دستان و بازوان موی فراوان دارد. (تاج
العروس). رجوع به زب شود. || مجازاً،
داهیهٔ سخت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) نام یکی از ده لقیح
رسول اللََّه (ص) است که بدو هدیه شده بود.
(تاج العروس).
رسول اللََّه (ص) است که بدو هدیه شده بود.
(تاج العروس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) نام اسب اصیدف طائی
است. (منتهی الارب) (تاج العروس).
است. (منتهی الارب) (تاج العروس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) آبی است مر بنی سلیط
را. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی است از آن
بنی سلیطبن یربوع. و در لسان العرب آمده:
شعبهٔ آبی است متعلق به بنی کلیب. غسان
سلیطی در هجو جریر گوید:
اما کلیبُ فان ...
را. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی است از آن
بنی سلیطبن یربوع. و در لسان العرب آمده:
شعبهٔ آبی است متعلق به بنی کلیب. غسان
سلیطی در هجو جریر گوید:
اما کلیبُ فان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) آبی است مرطهیه را.
(منتهی الارب). آبی از آن بنی طهیّه از (قبیلهٔ)
تمیم. (از معجم البلدان).
(منتهی الارب). آبی از آن بنی طهیّه از (قبیلهٔ)
تمیم. (از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) چشمه ای است بیمامه.
(منتهی الارب) (آنندراج). چشمه ای است در
یمامه و خضرمه و صعفوقة از آن
نوشیده اند. (تاج العروس). چشمه ای است در
یمامه و خضرمه و صعفوقهٔ آل حفصة از آن
آب میبرند. ...
(منتهی الارب) (آنندراج). چشمه ای است در
یمامه و خضرمه و صعفوقة از آن
نوشیده اند. (تاج العروس). چشمه ای است در
یمامه و خضرمه و صعفوقهٔ آل حفصة از آن
آب میبرند. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) از آبهای عمروبن کلاب
است. این آب شور در کوهستان دماخ واقع
است. (از معجم البلدان).
است. این آب شور در کوهستان دماخ واقع
است. (از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) شهری است بر فرات.
(منتهی الارب). شهری است بر شاطی فرات.
این شهر به نام ملکهٔ جزیره و قاتل جذیمهٔ
ابرش، زباء نامیده شد. (تاج العروس). شهری
است بر کنار فرات که به نام صاحبهٔ جذیمهٔ
ابرش زباء ...
(منتهی الارب). شهری است بر شاطی فرات.
این شهر به نام ملکهٔ جزیره و قاتل جذیمهٔ
ابرش، زباء نامیده شد. (تاج العروس). شهری
است بر کنار فرات که به نام صاحبهٔ جذیمهٔ
ابرش زباء ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) نام دختر پادشاه
حیره است که تا خدیمه قاتل پدر خود
را نکشت موی زهار نکند. (برهان قاطع)
(ناظم الاطباء). نام ملکهٔ جزیره که یکی از
ملوک طوائف و صاحبهٔ جذیمه بود. (منتهی
الارب). زبا ...
حیره است که تا خدیمه قاتل پدر خود
را نکشت موی زهار نکند. (برهان قاطع)
(ناظم الاطباء). نام ملکهٔ جزیره که یکی از
ملوک طوائف و صاحبهٔ جذیمه بود. (منتهی
الارب). زبا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ زَبْ با ] (اِخ) دختر علقمةبن خصفهٔ
طائی است. وی از زیباترین زنان روزگار
خویش بشمار میرفت. و حارث بن سلیل
اسدی دوست علقمه چون او را بدید دل از
دست بداد و او را از پدرش خواستگاری کرد
و گفت: اتیتک ...
طائی است. وی از زیباترین زنان روزگار
خویش بشمار میرفت. و حارث بن سلیل
اسدی دوست علقمه چون او را بدید دل از
دست بداد و او را از پدرش خواستگاری کرد
و گفت: اتیتک ...