sahiri - ساحری
sahiri - ساحری maddesi sözlük listesi
ساحری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (حامص) عمل ساحر. ساحر
بودن. سحر کردن :
امام زمانه که هرگز نرانده ست
برِ شیعتش سامری ساحری را.ناصرخسرو.
مطرب سحر پیشه بین در صور هر آلتی
آتش و آب و باد و گل کرده بهم ز ساحری. ...
بودن. سحر کردن :
امام زمانه که هرگز نرانده ست
برِ شیعتش سامری ساحری را.ناصرخسرو.
مطرب سحر پیشه بین در صور هر آلتی
آتش و آب و باد و گل کرده بهم ز ساحری. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (اِخ) در آتشکدهٔ آذر در شعلهٔ
مجمرهٔ اولی در شمار متقدمین شهزادگان و
امراء آمده: اصلش از اتراک است. موصوف
بحسن ادراک، و سیاحت بسیار کرده زیاده بر
این چیزی از احوالش معلوم نشد. ازوست:
ای آنکه دلت را خبری ...
مجمرهٔ اولی در شمار متقدمین شهزادگان و
امراء آمده: اصلش از اتراک است. موصوف
بحسن ادراک، و سیاحت بسیار کرده زیاده بر
این چیزی از احوالش معلوم نشد. ازوست:
ای آنکه دلت را خبری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (اِخ) شاعری قزوینی است،
او راست:
سرشک حسرتم، جا در شکنج آستین دارم
پر پروانه ام چون شعله خصمی در کمین دارم.
(از بهترین اشعار پژمان).
او راست:
سرشک حسرتم، جا در شکنج آستین دارم
پر پروانه ام چون شعله خصمی در کمین دارم.
(از بهترین اشعار پژمان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ حِ ] (اِخ) شاعری گنابادی است،
او راست:
آغاز عشق از خاطرم بی تابئی سر میزند
مرغی که خواند بی محل در خون خود پر میزند.
(از بهترین اشعار پژمان).
او راست:
آغاز عشق از خاطرم بی تابئی سر میزند
مرغی که خواند بی محل در خون خود پر میزند.
(از بهترین اشعار پژمان).