sari - ساری
sari - ساری maddesi sözlük listesi
ساری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) جانوری است که آن را سار نیز
خوانند. (جهانگیری) (شعوری). پرنده ای
است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند.
(برهان) (آنندراج). مرغی است سخنگوی
سیاه. (اوبهی). سارجه. (شرفنامهٔ منیری):
الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا ...
خوانند. (جهانگیری) (شعوری). پرنده ای
است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند.
(برهان) (آنندراج). مرغی است سخنگوی
سیاه. (اوبهی). سارجه. (شرفنامهٔ منیری):
الا تا درآیند طوطی و سارک
الا تا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(هندی، اِ) به زبان هندی فوطه و
میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند. یک
سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه.
(جهانگیری). لباس اهل دکن است. و زنان
آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و ...
میزری را گویند که زنان آن ملک بپوشند. یک
سر آن را ته بند سازند و سر دیگر را مقنعه.
(جهانگیری). لباس اهل دکن است. و زنان
آنجا یک سر آن را بطریق فوطه و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع ص) اثرکننده و دررونده بهمهٔ
اجزای چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج).
نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده. (ناظم
الاطباء). سرایت کننده. (شرفنامهٔ منیری)
(آنندراج) (منتهی الارب). || (اصطلاح
پزشکی) به اصطلاح طب مرض مسری.
(ناظم الاطباء). واگیردار. (فرهنگستان).
اجزای چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج).
نفوذکننده و درآینده و جریان نماینده. (ناظم
الاطباء). سرایت کننده. (شرفنامهٔ منیری)
(آنندراج) (منتهی الارب). || (اصطلاح
پزشکی) به اصطلاح طب مرض مسری.
(ناظم الاطباء). واگیردار. (فرهنگستان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ترکی، پیشوند) مزید مقدم
(پیشوند) امکنه. در اسامی مواضع و قری
آمده است: ساری آغاج. ساری آغل.
ساری اوجاق. ساری اقل. ساری باغ.
ساری بلاغ. ساری بیگلو. ساری جا.
ساریجالو. ساری چمن. ساری خانلو.
ساری خانی. ساری داغ. ساری درق.
ساری رودپی. ساری سو. ساری ...
(پیشوند) امکنه. در اسامی مواضع و قری
آمده است: ساری آغاج. ساری آغل.
ساری اوجاق. ساری اقل. ساری باغ.
ساری بلاغ. ساری بیگلو. ساری جا.
ساریجالو. ساری چمن. ساری خانلو.
ساری خانی. ساری داغ. ساری درق.
ساری رودپی. ساری سو. ساری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام شهری بود از مازندران
قریب به شهر آمل. (جهانگیری) (برهان).
شهری است بسیار قدیم به مازندران، از
بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد
عم انوشیروان دادگر از طبقهٔ آل باوند بوده و با
ملوک بنی امیه معاصر ولیکن تا ...
قریب به شهر آمل. (جهانگیری) (برهان).
شهری است بسیار قدیم به مازندران، از
بناهای اسپهبد سارویه بن فرخان که از اولاد
عم انوشیروان دادگر از طبقهٔ آل باوند بوده و با
ملوک بنی امیه معاصر ولیکن تا ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (شهرستان...) در فرهنگ
جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای
مازندران (استان دوم کشور) و خلاصهٔ
مشخصات آن بشرح زیر است: حدود -از
طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به
سلسلهٔ جبال البرز (مقسم المیاه بین این ...
جغرافیائی ایران آمده: یکی از شهرستانهای
مازندران (استان دوم کشور) و خلاصهٔ
مشخصات آن بشرح زیر است: حدود -از
طرف شمال به دریای مازندران، از جنوب به
سلسلهٔ جبال البرز (مقسم المیاه بین این ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ری ی ] (ص نسبی) منسوب است
به ساری که از شهرهای مازندران است.
(انساب سمعانی) (معجم البلدان یاقوت).
سروی. ساروی. رجوع به ساروی و سروی
شود.
به ساری که از شهرهای مازندران است.
(انساب سمعانی) (معجم البلدان یاقوت).
سروی. ساروی. رجوع به ساروی و سروی
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ری ی ] (اِخ) ابوالحسین از مشایخ
تصوف، و از کسانی است که زمان وفات و
لطائف سخنانش بدست نیامده است. (از
تاریخ گزیده چ ادوارد براون ص ۷۹۵).
تصوف، و از کسانی است که زمان وفات و
لطائف سخنانش بدست نیامده است. (از
تاریخ گزیده چ ادوارد براون ص ۷۹۵).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هن . ] (اِ.) نوعی لباس لطیف و بلند که زنان هندوستان و پاکستان پوشند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) پرنده ای است کوچک و خوش - آواز، دارای پرهای سیاه و خال های سفید.
sari - ساری diğer yazımlar
Sıradaki maddeler
Latin göre sıradaki maddeler