grev - گرو
grev - گرو maddesi sözlük listesi
گرو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
ipotek, rehin
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گِ رَ / رُو ] (اِ) ارمنی گرو (رهن)،
پهلوی گرو [ نوشته میشود گروبو ]
(رهن)، ظاهراً از پارسی باستان گرابا.
گروگان فارسی از همین ماده است. افغانی
گرو (رهن) «هوبشمان ص ۹۲». پول یا
مال یا چیزی دیگر که قرض ...
پهلوی گرو [ نوشته میشود گروبو ]
(رهن)، ظاهراً از پارسی باستان گرابا.
گروگان فارسی از همین ماده است. افغانی
گرو (رهن) «هوبشمان ص ۹۲». پول یا
مال یا چیزی دیگر که قرض ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گَ رْوْ ] (ص) دندانی که درون آن خالی
باشد. دندان پوسیده. (شعوری ج ۲ ورق
۳۰۳):
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
سزد که اوفکند طمع پیر دندان گرو.
کسائی (از شعوری ایضاً).
به کار خصم فروبرد ...
باشد. دندان پوسیده. (شعوری ج ۲ ورق
۳۰۳):
سزد که بگسلم از یار سیم دندان طمع
سزد که اوفکند طمع پیر دندان گرو.
کسائی (از شعوری ایضاً).
به کار خصم فروبرد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گَ رْ رو ] (اِخ) (کوه...) از جمله
قله های کوه پرو که در مغرب بروجرد و
نهاوند امتداد دارد. ارتفاع این کوه مانند چهل
نابالغان است ولی وسعتش کمتر است و بین
این دو کوه گردنه ای به ...
قله های کوه پرو که در مغرب بروجرد و
نهاوند امتداد دارد. ارتفاع این کوه مانند چهل
نابالغان است ولی وسعتش کمتر است و بین
این دو کوه گردنه ای به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گِ رُ ] (اِخ) دهی است از دهستان
کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع
در ۲۷ هزارگزی کبودگنبد. هوای آن معتدل و
دارای ۱۵ تن سکنه است. آب آنجا از چشمه
تأمین و محصول آن غلات و شغل ...
کبودگنبد بخش کلات شهرستان دره گز، واقع
در ۲۷ هزارگزی کبودگنبد. هوای آن معتدل و
دارای ۱۵ تن سکنه است. آب آنجا از چشمه
تأمین و محصول آن غلات و شغل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گِ رُ ] (اِخ) ژان آنتوآن بارن. نقاش
فرانسوی متولد در پاریس (۱۷۷۱ -۱۸۳۵).
او بزرگترین نقاش محاربات دورهٔ
امپراطوری است. از پرده های مشهور وی
طاعون زدگان یافا و میدان مبارزهٔ اِلو است.
فرانسوی متولد در پاریس (۱۷۷۱ -۱۸۳۵).
او بزرگترین نقاش محاربات دورهٔ
امپراطوری است. از پرده های مشهور وی
طاعون زدگان یافا و میدان مبارزهٔ اِلو است.
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
fant; gwarancja; kołek; obietnica; palik; pewność; pionek; przyrzeczenie; przyrzekać; ręczyć; ryzykować; słup; stawiać; stawka; stos; udział; wkład; zabezpieczenie; zakładnik; zastaw; zastawiać; zobowiązanie
grev - گرو diğer yazımlar
Sıradaki maddeler
Latin göre sıradaki maddeler