amır - عامر
amır - عامر maddesi sözlük listesi
عامر Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
bunca; bol; büyük; gür; mebzul; ziyade
Arapça - Türkçe sözlük
عامِر
1. bunca
Anlamı: epey, çok
2. gür
Anlamı: bol ve güçlü olarak çıkan
3. mebzul
Anlamı: bol, çok
4. ziyade
Anlamı: çok, daha çok
5. büyük
Anlamı: boyutları benzerlerinden fazla olan
6. bol
Anlamı: alışılandan çok
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (ع ص) آبادکننده. (اقرب الموارد)
(آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات).
|| آباد و معمور. (ناظم الاطباء). و بر این
تقدیر عامر به معنی معمور باشد چون دافق
بمعنی مدفوق. (منتهی الارب) (آنندراج)
(غیاث).
(آنندراج) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات).
|| آباد و معمور. (ناظم الاطباء). و بر این
تقدیر عامر به معنی معمور باشد چون دافق
بمعنی مدفوق. (منتهی الارب) (آنندراج)
(غیاث).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) جد جاهلی است پسران او
بطنی از لواثه از قیس عیلان یا از بربرند و
منزل و مأوای آنان به بهنسا از دیار مصر بوده
است. (از الاعلام زرکلی).
بطنی از لواثه از قیس عیلان یا از بربرند و
منزل و مأوای آنان به بهنسا از دیار مصر بوده
است. (از الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) از قبائل عرب در جزائرند و
مرکز آنها میان و هران و تلمسان است. (معجم
قبائل العرب).
مرکز آنها میان و هران و تلمسان است. (معجم
قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) عشیره ای است که در
زمانهای قدیم به ناحیه کورة به منطقهٔ عجلون
سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و
کفرالماء پراکنده اند. (از معجم قبائل العرب).
زمانهای قدیم به ناحیه کورة به منطقهٔ عجلون
سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و
کفرالماء پراکنده اند. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) عشیره ای است معروف به
بوعامر، در اماکن متعدد در عراق که در نجف
و رزازة و یوسفیه پراکنده اند و شغل آنان
تربیت گاومیش است عدهٔ نفوس آنها بالغ بر
شش هزار است. (از معجم ...
بوعامر، در اماکن متعدد در عراق که در نجف
و رزازة و یوسفیه پراکنده اند و شغل آنان
تربیت گاومیش است عدهٔ نفوس آنها بالغ بر
شش هزار است. (از معجم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) عشیرهٔ درزیه است مقیم در
جبل حوران. اصل آن عشیره از آل ایوب به
جبل اعلی از توابع حلب بوده است. (از معجم
قبائل العرب).
جبل حوران. اصل آن عشیره از آل ایوب به
جبل اعلی از توابع حلب بوده است. (از معجم
قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) عشیره ای است که معروف به
عیال عامرند. (از معجم قبائل العرب).
عیال عامرند. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از قبیله سُبَیع مقیم
عارض. (از معجم قبائل العرب).
عارض. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) عشیرهٔ بزرگی است از فضل
از طوقه از بنی صخره یکی از قبائل بادیهٔ شرق
اردن. (از معجم قبائل العرب).
از طوقه از بنی صخره یکی از قبائل بادیهٔ شرق
اردن. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از کلاب بن
ربیعةبن عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن
هوازن منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن
عَیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
ربیعةبن عامربن صعصعةبن معاویةبن بکربن
هوازن منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن
عَیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از آل ربیعه به شام
و منزل و مأوای آنان در بادیة الشام است. (از
معجم قبائل العرب).
و منزل و مأوای آنان در بادیة الشام است. (از
معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از سعدبن عمربن
خُزاعةبن ربیعةبن حارثةبن عمرو مُزَیقیاء از
غسان از ازد از قحطانیه. (از معجم قبائل
العرب).
خُزاعةبن ربیعةبن حارثةبن عمرو مُزَیقیاء از
غسان از ازد از قحطانیه. (از معجم قبائل
العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) قبیله ای است از بنی ضَیّه از
عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) عشیره ای است از آل عمر از
آل کثیر یکی از قبائل حضرموت. (از معجم
قبائل العرب).
آل کثیر یکی از قبائل حضرموت. (از معجم
قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) بطنی است از خفاجةبن
عمربن عُقیل بن کعب بن ربیعةبن عامربن
صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن بن
منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن عیلان
از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
عمربن عُقیل بن کعب بن ربیعةبن عامربن
صعصعةبن معاویةبن بکربن هوازن بن
منصوربن عکرمةبن خصفةبن قیس بن عیلان
از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) یکی از قبایل عشیرالکبیرة
است. (از معجم قبائل العرب).
است. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) (متوفی به سال ۷ هـ . ق.) ابن
الاکوع یا عامربن سنان الاکوع بن عبداللََّه بن
بشیر الاسلمی. از شعرای عرب بود و او را
صحبتی بود و تا جنگ خیبر بزیست. در آن
جنگ یکی ...
الاکوع یا عامربن سنان الاکوع بن عبداللََّه بن
بشیر الاسلمی. از شعرای عرب بود و او را
صحبتی بود و تا جنگ خیبر بزیست. در آن
جنگ یکی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) مکنی به ابوعبیدةبن جراح
صحابی است که نامش عامربن عبیداللََّه بن
الجراح است منسوب بجد. (منتهی الارب).
رجوع به ابوعبید جراج شود.
صحابی است که نامش عامربن عبیداللََّه بن
الجراح است منسوب بجد. (منتهی الارب).
رجوع به ابوعبید جراج شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن ثعلبة. بطنی است از کنانة
از عدنانیة و آنان بنوعامربن ثعلبةبن
حارث بن مالک بن کنانةبن خُزیمة معدبن
عدنان بودند. (از معجم قبائل العرب). و
رجوع به الاعلام زرکلی شود.
از عدنانیة و آنان بنوعامربن ثعلبةبن
حارث بن مالک بن کنانةبن خُزیمة معدبن
عدنان بودند. (از معجم قبائل العرب). و
رجوع به الاعلام زرکلی شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن حارثةبن الغطریف
الازدی... ملقب به ماء السماء بوده. از یمن
مهاجرت کرد و در بادیة الشام سکونت گزید و
پسران او را بنوماء السماء نامند. (از الاعلام
زرکلی). و رجوع به معجم قبائل العرب شود.
الازدی... ملقب به ماء السماء بوده. از یمن
مهاجرت کرد و در بادیة الشام سکونت گزید و
پسران او را بنوماء السماء نامند. (از الاعلام
زرکلی). و رجوع به معجم قبائل العرب شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن حفص ابوالیقظان ملقب به
سحیم. عالم به انساب بود. او راست: اخبار
تمیم و کتاب النسب الکبیر. وی به سال ۱۹۰
هـ . ق. وفات یافته است. (از الاعلام زرکلی).
سحیم. عالم به انساب بود. او راست: اخبار
تمیم و کتاب النسب الکبیر. وی به سال ۱۹۰
هـ . ق. وفات یافته است. (از الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن حنیفةبن لجیم از
بنی بکربن وائل از عدنان. جد جاهلی است.
(از الاعلام زرکلی).
بنی بکربن وائل از عدنان. جد جاهلی است.
(از الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن داود از بنی طاهر.
امیرعدن و از بقایای بنی طاهر بود که در یمن
فرمانروایی داشتند و به سال ۹۴۵ هـ . ق.
بدست سلیمان پاشا به قتل رسید. (از الاعلام
زرکلی).
امیرعدن و از بقایای بنی طاهر بود که در یمن
فرمانروایی داشتند و به سال ۹۴۵ هـ . ق.
بدست سلیمان پاشا به قتل رسید. (از الاعلام
زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن ذَبیان بطنی است از
بکربن وائل از عدنانیه و آنان بنو عامربن
ذبیان بن کنانةاند. (از معجم قبائل العرب).
بکربن وائل از عدنانیه و آنان بنو عامربن
ذبیان بن کنانةاند. (از معجم قبائل العرب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن ذُهل بن ثعلبة، از
بنی بکربن وائل از عدنان. جد جاهلی است.
(از الاعلام زرکلی).
بنی بکربن وائل از عدنان. جد جاهلی است.
(از الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن ربیعةبن عامربن صعصعة
از هوازن از عدنانیة. جد جاهلی است. (از
الاعلام زرکلی).
از هوازن از عدنانیة. جد جاهلی است. (از
الاعلام زرکلی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مِ ] (اِخ) ابن سعدبن مالک بن النخع از
قحطان جد جاهلی است. (از الاعلام زرکلی).
قحطان جد جاهلی است. (از الاعلام زرکلی).