uryan - عریان
uryan - عریان maddesi sözlük listesi
عریان Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْ ] (ع ص) برهنه. (منتهی الارب)
(دهار). آنکه لباسهای خود را کنده باشد. (از
اقرب الموارد). عاری. عارٍ. عور. لخت. لوت.
روت. رود. روده. روخ. تهمک. ورت. ج،
عریانون. (منتهی الارب):
ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریانست ...
(دهار). آنکه لباسهای خود را کنده باشد. (از
اقرب الموارد). عاری. عارٍ. عور. لخت. لوت.
روت. رود. روده. روخ. تهمک. ورت. ج،
عریانون. (منتهی الارب):
ز علم و طاعت جانت ضعیف و عریانست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْ ] (اِخ) لقب باباطاهر، عارف و
شاعر معروف همدان در قرن پنجم است.
رجوع به باباطاهر شود.
شاعر معروف همدان در قرن پنجم است.
رجوع به باباطاهر شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْ ] (اِخ) النذیر العریان. مردی از
خثعم معروف به دیانت. (ناظم الاطباء). مردی
از خثعم که در واقعهٔ ذی الخلصة، عوف بن
عامر بر او حمله برد و دست او و همسرش را
قطع کرد. (از اقرب الموارد). ...
خثعم معروف به دیانت. (ناظم الاطباء). مردی
از خثعم که در واقعهٔ ذی الخلصة، عوف بن
عامر بر او حمله برد و دست او و همسرش را
قطع کرد. (از اقرب الموارد). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْ ] (اِخ) (بنوالـ ...) نام بطنی از
حمیر است. (از ناظم الاطباء).
حمیر است. (از ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْ ] (اِخ) قلعه ای است به مدینه و
ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام
ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم
الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآنِ
بنی النجار از خزرج، در صقع ...
ریگ توده ای. (منتهی الارب). نام
ریگ توده ای و قلعه ای در مدینه. (ناظم
الاطباء). قلعه و کوشکی است در مدینه ازآنِ
بنی النجار از خزرج، در صقع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ عُ رْ ] (اِخ) دهی از دهستان خورشید
بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنهٔ آن
۶۳۵ تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات،
پنبه، گردو و بادام است. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۹).
بخش ششتمد شهرستان سبزوار. سکنهٔ آن
۶۳۵ تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات،
پنبه، گردو و بادام است. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۹).