erş - ارش
erş - ارش maddesi sözlük listesi
ارش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ رَ / رِ ] (اِ) از آرنج تا سر انگشتان.
(غیاث اللغات) (جهانگیری). آرش. باع.
قولاج. قلاج. باز. بَوع. رش. شاهرش. و آن
مقداری باشد معین از سر انگشت میانین یک
دست تا سر انگشت میانین دستی دیگر چون ...
(غیاث اللغات) (جهانگیری). آرش. باع.
قولاج. قلاج. باز. بَوع. رش. شاهرش. و آن
مقداری باشد معین از سر انگشت میانین یک
دست تا سر انگشت میانین دستی دیگر چون ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (اِ) از آرنج تا سر انگشت. ساعد.
(جهانگیری). از سر انگشتان باشد تا آرنج.
(برهان). باز. (مؤید الفضلاء). ذراع. رش:
الساعد؛ اَرش دست. (ملخص اللغات، حسن
خطیب کرمانی). ساعدٌ فعم؛ اَرشی فربه.
(دهار):
دیو اهریمن، آذر است آتش
ساعدینند هر ...
(جهانگیری). از سر انگشتان باشد تا آرنج.
(برهان). باز. (مؤید الفضلاء). ذراع. رش:
الساعد؛ اَرش دست. (ملخص اللغات، حسن
خطیب کرمانی). ساعدٌ فعم؛ اَرشی فربه.
(دهار):
دیو اهریمن، آذر است آتش
ساعدینند هر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع اِ) دیه. پاداش. کیفر. دیهٔ
جراحت. دیت جراحت. (غیاث اللغات).
تاوان زخمها. (دستور). آنچه واجب آید در
جراحت. (مهذب الاسماء): اَرشِ خَدش؛ دیهٔ
خراش. ارش جنایت؛ دیهٔ آن. ج، اُروش. هو
بدل ما دون النفس من الاطراف و قد ...
جراحت. دیت جراحت. (غیاث اللغات).
تاوان زخمها. (دستور). آنچه واجب آید در
جراحت. (مهذب الاسماء): اَرشِ خَدش؛ دیهٔ
خراش. ارش جنایت؛ دیهٔ آن. ج، اُروش. هو
بدل ما دون النفس من الاطراف و قد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع مص) بدی افکندن میان....
افژولیدن. برافژولیدن. || برافروختن
آتش. || برانگیختن جنگ. برانگیختن
فتنه و جنگ. (غیاث). برآغالیدن. اغراء.
ورغلانیدن. (منتهی الأرب). انگیختن بر.
|| عطا کردن. ...
افژولیدن. برافژولیدن. || برافروختن
آتش. || برانگیختن جنگ. برانگیختن
فتنه و جنگ. (غیاث). برآغالیدن. اغراء.
ورغلانیدن. (منتهی الأرب). انگیختن بر.
|| عطا کردن. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ رِ ] (ص) عاقل. زیرک. هشیار.
(برهان) (غیاث). || (اِ) انجمن. (برهان)
(غیاث). و رجوع به ارسن شود.
(برهان) (غیاث). || (اِ) انجمن. (برهان)
(غیاث). و رجوع به ارسن شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ رَ ] (اِخ) شهری است از ولایت
شیروان. (جهانگیری) (برهان). شهری است
در ارّان. || قریه ای است به
یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه).
شیروان. (جهانگیری) (برهان). شهری است
در ارّان. || قریه ای است به
یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (اِخ) یوهان ساموئل. دانشمند
کتاب شناس آلمانی، متولد در گرُس گلُ گُ
بسال ۱۷۶۶ م. و متوفی در هال به سال ۱۸۲۸
م. او راست: فهرست همهٔ روزنامه ها و
مجموعه های آلمانی در باب جغرافی، تاریخ
و علوم ...
کتاب شناس آلمانی، متولد در گرُس گلُ گُ
بسال ۱۷۶۶ م. و متوفی در هال به سال ۱۸۲۸
م. او راست: فهرست همهٔ روزنامه ها و
مجموعه های آلمانی در باب جغرافی، تاریخ
و علوم ...