muayyin - معین
muayyin - معین maddesi sözlük listesi
معین Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (ع ص) آب روان. (دهار). آن آب
که می بینند چون می رود. (مهذب الاسماء).
آب روان بر روی زمین. (ترجمان القرآن).
جاری و روان. (غیاث) (آنندراج): و
حصاری محکم در میان شهر و خندقی که به
آب ...
که می بینند چون می رود. (مهذب الاسماء).
آب روان بر روی زمین. (ترجمان القرآن).
جاری و روان. (غیاث) (آنندراج): و
حصاری محکم در میان شهر و خندقی که به
آب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ عَ یْ یَ ] (ع ص، اِ) مقررشده.
(غیاث). مخصوص و مقرر کرده شده.
(آنندراج). ثابت و برقرار و مخصوص و
محقق و معلوم. (ناظم الاطباء).
تعیین شده :
بی نمودار طبع صافی تو
صورت مکرمت معین نیست.مسعودسعد.
آنکه نه راهبری معین ...
(غیاث). مخصوص و مقرر کرده شده.
(آنندراج). ثابت و برقرار و مخصوص و
محقق و معلوم. (ناظم الاطباء).
تعیین شده :
بی نمودار طبع صافی تو
صورت مکرمت معین نیست.مسعودسعد.
آنکه نه راهبری معین ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ عَ یْ یِ / مُ عَ یْ یَ ] (ع ص، اِ)
شکل لوزی را گویند یعنی شکل مربع
متساوی الاضلاعی که زاویه های آن قائمه
نباشند. (ناظم الاطباء). نزد مهندسان شکل
مسطح چهارضلعی متساوی الاضلاعی است ...
شکل لوزی را گویند یعنی شکل مربع
متساوی الاضلاعی که زاویه های آن قائمه
نباشند. (ناظم الاطباء). نزد مهندسان شکل
مسطح چهارضلعی متساوی الاضلاعی است ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (ع ص) (از «ع ون») یار. (دهار).
یاری دهنده. (غیاث) (آنندراج). یاریگر و
مددکار و یار و یاور و دستگیر. (ناظم
الاطباء):
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت معین اوست خداوند یار اوست.
منوچهری.
چو یکسر معین ...
یاری دهنده. (غیاث) (آنندراج). یاریگر و
مددکار و یار و یاور و دستگیر. (ناظم
الاطباء):
از بهر آنکه شاه جهان دوستدار اوست
دولت معین اوست خداوند یار اوست.
منوچهری.
چو یکسر معین ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (اِخ) نامی از نامهای خدای تعالی.
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (اِخ) محمد (۱۲۹۶-۱۳۵۰ هـ .
ش.) فرزند شیخ ابوالقاسم. جد او شیخ
محمدتقی معین العلما که در سلک علمای
روحانی بود پس از فوت پدر به تربیت وی
همت گماشت. جد مادری او شیخ ...
ش.) فرزند شیخ ابوالقاسم. جد او شیخ
محمدتقی معین العلما که در سلک علمای
روحانی بود پس از فوت پدر به تربیت وی
همت گماشت. جد مادری او شیخ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(مُ عَ یَّ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) مشخص گردیده ، تعیین شده . 2 - (ص .) معلوم ،
مقرر.
مقرر.
muayyin - معین diğer yazımlar
Sıradaki maddeler