reyan - ریان
reyan - ریان maddesi sözlük listesi
ریان Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَیْ یا ] (ع ص) سیراب. (دهار). ضد
عطشان. (اقرب الموارد). مرد سیراب. ج،
رِواء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(آنندراج) (غیاث اللغات). تأنیث آن ریا
است. (مهذب الاسماء):
زمی از رکن مصر ریان است
اوست ریان ز علم و هم ناهار.خاقانی.
که ...
عطشان. (اقرب الموارد). مرد سیراب. ج،
رِواء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(آنندراج) (غیاث اللغات). تأنیث آن ریا
است. (مهذب الاسماء):
زمی از رکن مصر ریان است
اوست ریان ز علم و هم ناهار.خاقانی.
که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَیْ یا ] (اِخ) نام دیهی به نسا و آن را
رذان نیز گویند. (یادداشت مؤلف). نام قریه ای
است در نسا. (از معجم البلدان). رجوع به
رذان شود.
رذان نیز گویند. (یادداشت مؤلف). نام قریه ای
است در نسا. (از معجم البلدان). رجوع به
رذان شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَیْ یا ] (اِخ) نام کوه بزرگی در بلاد
طی، هنگامی که در بالای آن آتش روشن
کنند از سه روز راه پیداست. این کوه بلندترین
و بزرگترین کوههای اجاء است و در دو میلی
معدن بنی سلیم واقع ...
طی، هنگامی که در بالای آن آتش روشن
کنند از سه روز راه پیداست. این کوه بلندترین
و بزرگترین کوههای اجاء است و در دو میلی
معدن بنی سلیم واقع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَیْ یا ] (اِخ) ابن ولید. سلطان مصر و
شوهر زلیخا، که یوسف صدیق(ع) خواب او
را تعبیر کرد و او دومین فراعنهٔ مصر است. (از
حبیب السیر چ سنگی ج ۱ ص ۳۰-۲۴).
شوهر زلیخا، که یوسف صدیق(ع) خواب او
را تعبیر کرد و او دومین فراعنهٔ مصر است. (از
حبیب السیر چ سنگی ج ۱ ص ۳۰-۲۴).