فراء
فراء maddesi sözlük listesi
فراء Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
kürkçü; yaban eşeği
Arapça - Türkçe sözlük
I
فَرَاء
yaban eşeği
Anlamı: atfillerden eşeğe benzeyen bir hayvan
II
فَرَّاء
kürkçü
Anlamı: hayvan postlarından kürk hazırlayan veya bu işin tivaretini yapan kimse
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ رْ را ] (ع ص) این انتساب
پوستین دوز را میرساند. (سمعانی).
پوستین دوز. پوستین فروش. (یادداشت بخط
مؤلف). || مویینه فروش. (یادداشت بخط
مؤلف). || پوست پیرا. واتگر. (یادداشت
بخط مؤلف). چرمساز. ...
پوستین دوز را میرساند. (سمعانی).
پوستین دوز. پوستین فروش. (یادداشت بخط
مؤلف). || مویینه فروش. (یادداشت بخط
مؤلف). || پوست پیرا. واتگر. (یادداشت
بخط مؤلف). چرمساز. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ رْ را ] (اِخ) معاذبن مسلم بن سارهٔ
انصاری نحوی کوفی، مکنی به ابوعلی و
مسلم و ملقب به فراء یا هراء. از اصحاب
حضرت باقر و حضرت صادق و استاد کسائی
نحوی بود و علامهٔ حلی و گروهی ...
انصاری نحوی کوفی، مکنی به ابوعلی و
مسلم و ملقب به فراء یا هراء. از اصحاب
حضرت باقر و حضرت صادق و استاد کسائی
نحوی بود و علامهٔ حلی و گروهی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ رْ را ] (اِخ) یحیی بن زادبن عبداللََّه
منظور الاسلمی الدیلمی، مکنی به ابوزکریا و
معروف به فراء. امام کوفیان و داناترین آنها در
نحو و لغت و فنون ادب است. او را در نحو
امیرالمؤمنین می گفتند. و ثعلب ...
منظور الاسلمی الدیلمی، مکنی به ابوزکریا و
معروف به فراء. امام کوفیان و داناترین آنها در
نحو و لغت و فنون ادب است. او را در نحو
امیرالمؤمنین می گفتند. و ثعلب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ رْ را ] (اِخ) ابومحمد حسین بن
مسعودبن محمد، معروف به الفراء البغوی. از
فقهای شافعی و ملقب به محیی السنة بود. در
علوم تبحر داشت و فقه را از قاضی حسین بن
محمد که یکی از شاگردان فقه ...
مسعودبن محمد، معروف به الفراء البغوی. از
فقهای شافعی و ملقب به محیی السنة بود. در
علوم تبحر داشت و فقه را از قاضی حسین بن
محمد که یکی از شاگردان فقه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فَ رْ را ] (اِخ) کوهی است در نزدیک
مدینه و نزدیکی خاخ. (از معجم البلدان).
مدینه و نزدیکی خاخ. (از معجم البلدان).
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
فَرّاءٌ
[far'ːaːʔ]
n m
صانِعُ أو تاجِرُ الفِراءِ m fourreur
◊
إِشْتَرَت مِعْطَفَهَا من عِنْدِ الفَرّاءِ — Elle a acheté son manteau chez le fourreur.