Bârr - بار
Bârr - بار maddesi sözlük listesi
بار Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
kabare
Arapça - Türkçe sözlük
بَار
kabare
Anlamı: meyhane
Farsça - Türkçe sözlük
bar
Farsça - Türkçe sözlük
bar
Farsça - Türkçe sözlük
1) defa, kez,kere
2) yük, bagaj
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
بار [مفرد]: ج بارات:
1- حانة، خمّارة؛ مكان لتعاطي المشروبات المسكرة والبيرة.
2- طاولة مرتفعة تُقدَّم عليها المشروبات.
3- (فز) وحدة قياس الضّغط الجوّيّ.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
بارَ يَبور، بُرْ، بَوْرًا وبَوارًا، فهو بائر
• بارتِ الأرضُ: جدَبَت، لم تُزْرَع "أهمل الفلاح أرضه فبارت".
• بارتِ السِّلعةُ: كسدت ولم تجد من يشتريها لكثرتها وابتذالها "بارت السّوق/ تجارتِه- {يَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ}".
• بار العملُ:
1- تعطَّل، كسد ولم يحقّق المقصود منه.
2- بطل "{وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ}".
• بارتِ الفتاةُ: عنَسَت، لم تتزوّج، لم تُخطب.
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
بارٍ [مفرد]: اسم فاعل من برَى.
• الباري: تخفيف البارئ، وهو من أسماء الله الحسنى بمعنى الخالِق.
IV
معجم اللغة العربية المعاصرة
بارّ [مفرد]: ج بارّون وبَرَرة:
1- اسم فاعل من برَّ1/ برَّ بـ/ برَّ في وبرَّ2.
2- صادق وفيّ "عرفته بارًّا في يمينه".
3- كثير الخير والإحسان، صالح، حسن الخلق، عارِف بالجميل، رحيم بوالديه "{بِأَيْدِي سَفَرَةٍ. كِرَامٍ بَرَرَةٍ}: والمراد هنا الملائكة".
• البارّ: اسم من أسماء الله الحُسنى، ومعناه: فاعل البرّ والإحسان إلى عباده في الدُّنيا والدِّين وإصلاح أحوالهم.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) پشتهٔ قماش و خروار و آنچه بر پشت
توان برداشت. (برهان). پشتواره است و آن
پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره
که بر پشت بندند. کاره. (برهان: کاره). حمل و
بسته و هر چیز که ...
توان برداشت. (برهان). پشتواره است و آن
پشته ها باشد کوچک از هیزم و علف و غیره
که بر پشت بندند. کاره. (برهان: کاره). حمل و
بسته و هر چیز که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بارر ] (ع ص) مهربان و بسیارخیر.
(منتهی الارب). ج، بَرَره. (اقرب الموارد)
(منتهی الارب). نیکوکار. (آنندراج) (مهذب
الاسماء) (غیاث). نکوکار. (غیاث). برکننده.
|| مطیع پدر و مادر. نیک
فرمانبرنده از پدر و مادر و مهربان نسبت ...
(منتهی الارب). ج، بَرَره. (اقرب الموارد)
(منتهی الارب). نیکوکار. (آنندراج) (مهذب
الاسماء) (غیاث). نکوکار. (غیاث). برکننده.
|| مطیع پدر و مادر. نیک
فرمانبرنده از پدر و مادر و مهربان نسبت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بارر ] (اِخ) ابراهیم بن فضل. راوی
دروغگویی بود. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء).
دروغگویی بود. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام دهی است از ولایت طوس.
(برهان). نام شهری در نزدیکی طوس. (ناظم
الاطباء).
(برهان). نام شهری در نزدیکی طوس. (ناظم
الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) از دهات نیشابور است. (مرآت
البلدان ج ۱ ص ۱۵۵). از قرای نیشابور است.
(معجم البلدان) (سمعانی). قریه ای است از
مضافات نیشابور. (انجمن آرا) (آنندراج)
(جهانگیری) (رشیدی) (شعوری ج ۱ ورق
۱۶۰). رجوع به مراصدالاطلاع شود.
البلدان ج ۱ ص ۱۵۵). از قرای نیشابور است.
(معجم البلدان) (سمعانی). قریه ای است از
مضافات نیشابور. (انجمن آرا) (آنندراج)
(جهانگیری) (رشیدی) (شعوری ج ۱ ورق
۱۶۰). رجوع به مراصدالاطلاع شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) شهری است مقدم بر توراب و در
جانب شرقی شامی است و بنی رازح از
خولان قضاعه در آن ساکنند... (از معجم
البلدان). || دریاچهٔ زره بار (در
دوهزارگزی مغرب قلعهٔ مریوان) بمساحت
تقریبی ۲۴ کیلومتر مربع (شش ...
جانب شرقی شامی است و بنی رازح از
خولان قضاعه در آن ساکنند... (از معجم
البلدان). || دریاچهٔ زره بار (در
دوهزارگزی مغرب قلعهٔ مریوان) بمساحت
تقریبی ۲۴ کیلومتر مربع (شش ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (سوق البار) شهریست به یمن بین
صعده و عثر و آن بین خصوف و مینا است. (از
معجم البلدان: بار). و رجوع به سوق البار
شود.
صعده و عثر و آن بین خصوف و مینا است. (از
معجم البلدان: بار). و رجوع به سوق البار
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (جزیرهٔ...) جزیره ای بحدود ولایت
فارس و سند: ازو [ از جزیرهٔ ارموس ] تا
جزیرهٔ بار که حدود ولایت فارس و سند است
هفتاد فرسنگ. (نزهة القلوب ج ۳ چ لیدن
۱۳۳۱ هـ . ق. ص ۱۸۶).
فارس و سند: ازو [ از جزیرهٔ ارموس ] تا
جزیرهٔ بار که حدود ولایت فارس و سند است
هفتاد فرسنگ. (نزهة القلوب ج ۳ چ لیدن
۱۳۳۱ هـ . ق. ص ۱۸۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ده کوچکی است از دهستان حومهٔ
بخش بستک شهرستان لار که در
۳۶هزارگزی جنوب خاور بستک کنار شوسهٔ
بستک به لنگه واقع است. دارای ۳۰ تن سکنه
میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۷).
بخش بستک شهرستان لار که در
۳۶هزارگزی جنوب خاور بستک کنار شوسهٔ
بستک به لنگه واقع است. دارای ۳۰ تن سکنه
میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۷).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است از دهستان ماروسک
بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در
۳۰هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است.
منطقه ای است کوهستانی معتدل با ۱۶۷۱ تن
سکنه که بلهجهٔ کردی و فارسی سخن
میگویند. آبش از قنات و محصولش غلات و
شغل ...
بخش سرولایت شهرستان نیشابور که در
۳۰هزارگزی جنوب چکنه بالا واقع است.
منطقه ای است کوهستانی معتدل با ۱۶۷۱ تن
سکنه که بلهجهٔ کردی و فارسی سخن
میگویند. آبش از قنات و محصولش غلات و
شغل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (چشمهٔ...) اسم مزرعه ای است از
مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی
محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب
میشود. سکنه اش پنجاه خانوار است.
(مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۳۱).
مزارع بزینه رود زنجان، هوایش ییلاقی
محصولش دیمی و آبی از رودخانه مشروب
میشود. سکنه اش پنجاه خانوار است.
(مرآت البلدان ج ۴ ص ۲۳۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) سامی بیک آورده: نام قصبه ای است
در شمال غربی آرناؤدستان نزدیک ساحل
دریای آدریاتیک که طبق معاهدهٔ برلن به
قره طاغ واگذار شده است. در ۳۷هزارگزی
مغرب اشقودره (اسکودرا) در مسافتی قریب
به چهار میل در داخل ...
در شمال غربی آرناؤدستان نزدیک ساحل
دریای آدریاتیک که طبق معاهدهٔ برلن به
قره طاغ واگذار شده است. در ۳۷هزارگزی
مغرب اشقودره (اسکودرا) در مسافتی قریب
به چهار میل در داخل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام قصبه ای است در روسیه در
ایالت پودولیه بر نهر روق. در ۶۸هزارگزی
شمال شهر موهیلف واقع است و دارای یک
قلعه بر تخته سنگ میباشد. (از قاموس الاعلام
ترکی ج ۲).
ایالت پودولیه بر نهر روق. در ۶۸هزارگزی
شمال شهر موهیلف واقع است و دارای یک
قلعه بر تخته سنگ میباشد. (از قاموس الاعلام
ترکی ج ۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بارر ] (اِخ) نام قصبهٔ تجارتگاهی
است در آلزاس لورن که در ۱۴هزارگزی
شمال شلستاد واقع است و در جوار آب
معدنی گرم و جنگل بزرگی قرار دارد. (از
قاموس الاعلام ترکی ج ۲).
است در آلزاس لورن که در ۱۴هزارگزی
شمال شلستاد واقع است و در جوار آب
معدنی گرم و جنگل بزرگی قرار دارد. (از
قاموس الاعلام ترکی ج ۲).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
( اِ.) 1 - اجازه ، رخصت . 2 - اجازة حضور نزد شاه یا امیر. 3 - دفعه ، مرتبه .
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(پس .) به صورت پسوند در آخر برخی واژه ها معنای ساحل ، کنار و انبوهی می دهد
مانند: جویبار، زنگبار.
مانند: جویبار، زنگبار.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ په . ] ( اِ.) 1 - آن چه که بر دوش انسان یا پشت چهارپا حمل شود. 2 - جرمی که در
اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا شود. 3 - میوة درخت ، بر. 4 - مترادف
کار. 5 - سنگینی . 6 - گناه . 7 - بچه ای که در شکم مادر است . 8 - ثروت ، تمول . 9
- مشقت ، رنج . 10 - مسئولیت ، تکلیف . ؛ ~ خود را بستن کنایه از: سود کلان به دست
آوردن (غالباً از راه های نامشروع ). ؛~ خود را به منزل رساندن کنایه از: موفق شدن
در کار خود.
اثر اختلال دستگاه گوارش بر روی زبان پیدا شود. 3 - میوة درخت ، بر. 4 - مترادف
کار. 5 - سنگینی . 6 - گناه . 7 - بچه ای که در شکم مادر است . 8 - ثروت ، تمول . 9
- مشقت ، رنج . 10 - مسئولیت ، تکلیف . ؛ ~ خود را بستن کنایه از: سود کلان به دست
آوردن (غالباً از راه های نامشروع ). ؛~ خود را به منزل رساندن کنایه از: موفق شدن
در کار خود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ فر. ] ( اِ.) میخانه ، جایی که در آن سرپایی نوشابه و خوراک خورند.