Cûy - جوی
Cûy - جوی maddesi sözlük listesi
جوی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
dere, nehir
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ وا ] (ع اِ) آب بوگرفته و گَنده.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد).
|| سوزش اندوه. (منتهی الارب).
سوزش و شدت اندوه از عشق یا حزن.
سوزش دل از عشق و محبت. (آنندراج).
|| طول مرض. ...
(منتهی الارب) (اقرب الموارد).
|| سوزش اندوه. (منتهی الارب).
سوزش و شدت اندوه از عشق یا حزن.
سوزش دل از عشق و محبت. (آنندراج).
|| طول مرض. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ وی ی ] (ع ص) مبتلا به جَوی ََ.
|| آب متغیر گندیده. (از اقرب الموارد).
|| آب متغیر گندیده. (از اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ وی ی ] (ع ص) اندوهگین که
بیان حال خود نتواند. (منتهی الارب). دلتنگ
که زبان وی بیان حال وی نتواند کرد. مؤنث
آن جویّة است. (اقرب الموارد).
بیان حال خود نتواند. (منتهی الارب). دلتنگ
که زبان وی بیان حال وی نتواند کرد. مؤنث
آن جویّة است. (اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ)
نهر. رود کوچک. مجرایی که
آب را از آن، جهت مشروب کردن زمین عبور
دهند. (حاشیهٔ برهان چ معین):
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی.
رودکی (از حاشیهٔ برهان چ معین).
گویی اندر جوی دل آبی ز ...
نهر. رود کوچک. مجرایی که
آب را از آن، جهت مشروب کردن زمین عبور
دهند. (حاشیهٔ برهان چ معین):
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی.
رودکی (از حاشیهٔ برهان چ معین).
گویی اندر جوی دل آبی ز ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) خط پشت تیغ. شِطْبة: و
شطبه های شمشیر جویها و طرائق شمشیر
باشد. دیگر نوع [ از شمشیر یمانی ] یعنی
راههای مُشطب [ است ] و این مُشطب چهار
گونه بود با چهار جو، یکی آنکه نشان جویها
ژرف بود... دیگر ...
شطبه های شمشیر جویها و طرائق شمشیر
باشد. دیگر نوع [ از شمشیر یمانی ] یعنی
راههای مُشطب [ است ] و این مُشطب چهار
گونه بود با چهار جو، یکی آنکه نشان جویها
ژرف بود... دیگر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(نف مرخم) جوینده: حادثه جوی.
جنگجوی. جهانجوی. رزمجوی. راه جوی.
پی جوی. چاره جوی. نام جوی. دل جوی.
مهرجوی. وفاجوی :
نشسته جهانجوی بر جای خویش
جهان ملک آفاقش آورده پیش.نظامی.
روی از جمال دوست بصحرا مکن که روی
در روی همنشین وفاجوی خوشتر ...
جنگجوی. جهانجوی. رزمجوی. راه جوی.
پی جوی. چاره جوی. نام جوی. دل جوی.
مهرجوی. وفاجوی :
نشسته جهانجوی بر جای خویش
جهان ملک آفاقش آورده پیش.نظامی.
روی از جمال دوست بصحرا مکن که روی
در روی همنشین وفاجوی خوشتر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ وْ وی ] (ص نسبی)
منسوب به
جوّ: عوامل جوّی (ابر و باد و باران و طوفان و
جز آنها) رجوع به جوّ شود.
منسوب به
جوّ: عوامل جوّی (ابر و باد و باران و طوفان و
جز آنها) رجوع به جوّ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) تیره ای از طایفهٔ عکاشهٔ
هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۴).
هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص ۷۴).