cirri - جری
cirri - جری maddesi sözlük listesi
جری Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ را ] (ع اِ) کودکی دختران. (منتهی
الارب) (از متن اللغة). جَرائیَة. جَرایة. جَراء.
(از منتهی الارب) (از متن اللغة). رجوع به
کلمه های مذکور شود.
الارب) (از متن اللغة). جَرائیَة. جَرایة. جَراء.
(از منتهی الارب) (از متن اللغة). رجوع به
کلمه های مذکور شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ رْیْ ] (ع مص) روان شدن آب. (از
منتهی الارب). رفتن آب. (ترجمان القرآن
عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). روان
شدن آب و مانند آن. (از ناظم الاطباء) (از متن
اللغة) (از اقرب الموارد). رفتن آب ...
منتهی الارب). رفتن آب. (ترجمان القرآن
عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). روان
شدن آب و مانند آن. (از ناظم الاطباء) (از متن
اللغة) (از اقرب الموارد). رفتن آب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ را ] (از ع، اِ) مأخوذ از تازی در
فارسی، یا جرا
وظیفه و راتبه. (غیاث
اللغات) (از آنندراج). مخفف اجراء به معنی
اجری، اجراء، جیره، جرایه است. رجوع به
اجری شود:
گفت پیغمبر که ای طالب جری
هان ...
فارسی، یا جرا
وظیفه و راتبه. (غیاث
اللغات) (از آنندراج). مخفف اجراء به معنی
اجری، اجراء، جیره، جرایه است. رجوع به
اجری شود:
گفت پیغمبر که ای طالب جری
هان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (از ع، ص) جری ء. بی باک.
بهادر. دلاور. شجاع. (ناظم الاطباء). دلیر.
(غیاث اللغات) (آنندراج). بستاخ. گستاخ.
(یادداشت مؤلف). گویند: فلانی بر سر ما
جری شد؛ یعنی شیرک
شد و ما را زیرچاق
خود کرد. (آنندراج):
گویدت این گورخانه ...
بهادر. دلاور. شجاع. (ناظم الاطباء). دلیر.
(غیاث اللغات) (آنندراج). بستاخ. گستاخ.
(یادداشت مؤلف). گویند: فلانی بر سر ما
جری شد؛ یعنی شیرک
شد و ما را زیرچاق
خود کرد. (آنندراج):
گویدت این گورخانه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ری ی ] (ع ص، اِ) وکیل. واحد و
جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است و
بدان جهت وکیل را جری نامند که بجای
موکل در جریان امر قرار گیرد. (از منتهی
الارب) (از ناظم ...
جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است و
بدان جهت وکیل را جری نامند که بجای
موکل در جریان امر قرار گیرد. (از منتهی
الارب) (از ناظم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ رْ ری ی ] (ع اِ) نوعی از ماهی
است دراز و املس که پشیز ندارد. و یهود آن
را نخورند. (منتهی الارب). مارماهی.
(آنندراج) (دهار). نوعی است از ماهی.
(مهذب الاسماء نسخهٔ خطی). لغت عربی
است به ...
است دراز و املس که پشیز ندارد. و یهود آن
را نخورند. (منتهی الارب). مارماهی.
(آنندراج) (دهار). نوعی است از ماهی.
(مهذب الاسماء نسخهٔ خطی). لغت عربی
است به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (ص نسبی) منسوب است به
جری بن عوف که بطنی است از حذام. (از
انساب سمعانی).
جری بن عوف که بطنی است از حذام. (از
انساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ رْ ری ی ] (ص نسبی) منسوب
است به جرة که بطنی است از بنی تهیةبن
سلیم. (از انساب سمعانی).
است به جرة که بطنی است از بنی تهیةبن
سلیم. (از انساب سمعانی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ رْ را ] (اِخ) نام ناحیه ای است میان
قم و همدان که گروهی از اهل علم بدانجا
منسوبند. (از معجم البلدان). رجوع به مرآت
البلدان ج ۴ ص ۲۲۵ شود.
قم و همدان که گروهی از اهل علم بدانجا
منسوبند. (از معجم البلدان). رجوع به مرآت
البلدان ج ۴ ص ۲۲۵ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
تراکمه از بخش کنگان از شهرستان بوشهر.
این ده در صد و سی و چهار هزارگزی جنوب
خاوری کنگان و دو هزار و پانصد گزی شمال
راه فرعی لار به گله دار ...
تراکمه از بخش کنگان از شهرستان بوشهر.
این ده در صد و سی و چهار هزارگزی جنوب
خاوری کنگان و دو هزار و پانصد گزی شمال
راه فرعی لار به گله دار ...