sirind - سرند
sirind - سرند maddesi sözlük listesi
سرند Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
سرند: السرَنْدى: الشديد. والسرَنْدى: الجريء على أَمره لا يَفْرَق من شيء. وقد اسْرَنْداه واغرنداه إِذا جهل عليه. وسيف سرَنْدَى: ماض في الضريبة ولا يَنْبُو؛ قال ابن أَحمر يصف رجلاً صرع فخرّ قتيلاً: فخرّ وجال المُهْرُ ذاتَ يميِنه، كسيفٍ سَرْنَدى لاح في كف صَيْقلِ ومن جعل سَرَنْدى فَعَنْللاً صرفه، ومن جعله فعنلى لم يصرفه. وقال أَبو عبيد: اسْرَنْداه واغْرَنْداه إِذا علاه وغلبه. والسَّرَنْدى: القويُّ الجريء من كل شيء، والأُنثى بالهاء. والمُسْرندي: الذي يغلبك ويعلوك؛ قال الشاعر: قد جعل النعاس يغرنديني، أَدفعه عني ويسرنديني
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ رِ ] (اِ) ریسمانی باشد که طفلان
در ایام عیدها و جشنها از جایی آویزند و بر
آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان).
رسنی است که در ایام اعیاد دو سر آن را بر
شاخ درخت بسته طفلان ...
در ایام عیدها و جشنها از جایی آویزند و بر
آن نشسته در هوا آیند و روند. (برهان).
رسنی است که در ایام اعیاد دو سر آن را بر
شاخ درخت بسته طفلان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رَ ] (اِ) غربال که بدان جو و
امثال آن بیزند. غربال سیمی درشت چشمه
برای بیختن خاک و غله. (یادداشت مؤلف).
نوعی از غربیل که چشمه های آن گشاده بود
و بیشتر با وی خاک بیزند. (ناظم الاطباء).
امثال آن بیزند. غربال سیمی درشت چشمه
برای بیختن خاک و غله. (یادداشت مؤلف).
نوعی از غربیل که چشمه های آن گشاده بود
و بیشتر با وی خاک بیزند. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رَ ] (اِخ) نام پسر پادشاه کابل
بود که در دست تورگ کشته شد. (آنندراج)
(انجمن آرا):
که ناگه جهان بگذرد بر سرند
کشد نیز هرچ از بزرگان سرند.اسدی.
بد او را یکی پور نامش سرند
که زخمش به پولاد بد ...
بود که در دست تورگ کشته شد. (آنندراج)
(انجمن آرا):
که ناگه جهان بگذرد بر سرند
کشد نیز هرچ از بزرگان سرند.اسدی.
بد او را یکی پور نامش سرند
که زخمش به پولاد بد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ رَ ] (اِخ) دهی از دهستان بخش
حومهٔ مصعبی شهرستان فردوس. دارای
۵۰۲ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول
آن غلات، پنبه، زعفران است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۹).
حومهٔ مصعبی شهرستان فردوس. دارای
۵۰۲ تن سکنه. آب آن از قنات. محصول
آن غلات، پنبه، زعفران است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۹).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رَ ] (اِخ) دهی جزء دهستان
مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر.
دارای ۶۹۴ تن سکنه. آب آن از رودخانهٔ
سرند. محصول آن غلات است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۴).
مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر.
دارای ۶۹۴ تن سکنه. آب آن از رودخانهٔ
سرند. محصول آن غلات است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(سَ رَ) (اِ.) 1 - غربالی سیمی دارای سوراخ های نسبتاً بزرگ که با آن غلات را پاک
کنند. 2 - نوعی غربال که بدان خاک و شن را می بیزند.
کنند. 2 - نوعی غربال که بدان خاک و شن را می بیزند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(س رَ) (اِ.) 1 - تاب ، ارجوحه . 2 - ریسمانی که یک سر آن را حلقه کنند و در زیر
خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین می نشیند تا آدمی یا جانوری را که
پای در آن میان نهند، به سوی خود کشد و او را بگیرد. 3 - فنی است از جملة فنون کشتی
گیری و آن چنان است که کشتی گیر پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و
آن را به عربی شغزبیه نامند.
خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین می نشیند تا آدمی یا جانوری را که
پای در آن میان نهند، به سوی خود کشد و او را بگیرد. 3 - فنی است از جملة فنون کشتی
گیری و آن چنان است که کشتی گیر پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و
آن را به عربی شغزبیه نامند.