sahr - صخر
sahr - صخر maddesi sözlük listesi
صخر Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
kayalık
Arapça - Türkçe sözlük
صَخِر
kayalık
Anlamı: kayası çok olan (yer)
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
الوسيط
(صَخِرَ) المكانُ -َ صَخَرًا: كثرت فيه الصُّخُورُ. فهو صَخِرٌ، وهي صَخِرة.
(أصخَر) المكانُ: صَخِرَ.
(الصَّاخِرُ): صَوْتُ الحديدِ بعْضه على بعض.
(الصَّاخِرَةُ): وعاءٌ من الخَزَفِ يُشْرَبُ به.
(الصَّخْرَةُ): حَجَرٌ عظيم صُلْبٌ. وتحدُّ (في الجيولوجيا) بأَنها مادة أَرضيَّة طبيعية تتكوَّن في الغالب من تجمُّع معدني يتألف من معدنين أَو أكثر. (مج). (ج) صَخْرٌ، وصُخُورٌ. وعلم الصخر: علم يبحث في الصُّخور من جهة أَصلها وتركيبها وخصائصها وتصنيفها.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
صخِرَ يَصخَر، صَخَرًا، فهو صَخِر
• صخِر المَكانُ: كثُرت فيه الصُّخورُ "صخِرت سواحلُ الشَّمال".
• صخِر وجهُه: جمد حياؤُه وتوقَّح.
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
صَخْر [جمع]: مف صَخْرَة وصَخَرَة
• صَخْر ناريّ: (جو) صخر يتكوَّن عندما تبرد، ثمَّ تتجمَّد مادَّة الصخر المنصهرة المسمَّاة الصهارة في باطن الأرض، أو على سطحها.
• صَخْر جَوْفيّ: (جو) كُتل من الصخور البركانيّة، تتكوّن تحت سطح الأرض بواسطة الصُّهارة المتصلِّبة.
• صَخْر بركانيّ: (جو) كُتل من الصخور تنتج عن برودة صُهارة بركانيّة.
• علم الصَّخْر: (جو) علم يبحث في الصُّخور من جهة أصلها وتركيبها وخصائصها وتصنيفها وأحوال وجودها.
IV
معجم اللغة العربية المعاصرة
صَخَر [مفرد]: مصدر صخِرَ.
V
معجم اللغة العربية المعاصرة
صَخِر [مفرد]: مؤ صَخِرَة: صفة مشبَّهة تدلّ على الثبوت من صخِرَ: كثير الصُّخور "مكانٌ صَخِرٌ".
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
صخر: الصَّخرة: الحجر العظيم الصُّلْب، وقوله عز وجل: يا بُنَيَّ إِنها إِنْ تَكُ مِثْقال حَبَّة من خَردَلٍ فتكن في صَخْرة أَو في السموات أَو في الأَرض؛ قال الزجاج: قيل في صَخْرة أَي في الصَّخْرة التي تحت الأَرض، فالله عز وجل لطيف باستخراجها، خََبِيرٌ بمكانها. وفي الحديث: الصَّخْرة من الجنة؛ يريد صَخْرة بيت المَقْدِس. والصَّخَرَة: كالصَّخْرة، والجمع صَخْرٌ وصَخَر وصُخُور وصُخورة وصِخَرة وصَخَرات. ومكان صَخِر ومُصْخِر: كثير الصَّخْر. والصَّاخِرَة: إِناءٌ من خَزَف. والصَّخِير: نبْت. وصَخْر بن عمرو بن الشَّرِيد: أَخو الخَنْساء. والصَّاخِر: صوْت الحديد بعضه على بعض.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (ع اِ) جِ صخرة. رجوع به
صَخْرة شود. || سنگ بزرگ. (غیاث
اللغات) (دهار). خرسنگ. تخته سنگ.
صَخْرة شود. || سنگ بزرگ. (غیاث
اللغات) (دهار). خرسنگ. تخته سنگ.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) نام جنّی است که
خویشتن بصورت سلیمان درآورد و خاتم او
بستد، و چهل روز پادشاهی راند و اجمال
داستان بنقل ابن اثیر اینکه سلیمان یکی از
ملوک جزائر را که بر طریق کفر بود بشکست
و ...
خویشتن بصورت سلیمان درآورد و خاتم او
بستد، و چهل روز پادشاهی راند و اجمال
داستان بنقل ابن اثیر اینکه سلیمان یکی از
ملوک جزائر را که بر طریق کفر بود بشکست
و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) از اجداد جذام از قحطانیة
است و مساکن فرزندان او در بلاد شرق اردن
است و جماعتی از ایشان به مصراند و
بنوصخر از طی از قحطانیه، منازل آنان بین
تیماء و خیبر و شام بوده است. ...
است و مساکن فرزندان او در بلاد شرق اردن
است و جماعتی از ایشان به مصراند و
بنوصخر از طی از قحطانیه، منازل آنان بین
تیماء و خیبر و شام بوده است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) ابن جعد الخضری. وی
شاعری فصیح است که دو دولت اموی و
عباسی را دریافت و شیفتهٔ کاس دختر بجیر
بود و مشهورترین شعر او دربارهٔ این دختر
است. وی در حدود سال ۱۴۰ هـ . ق.
درگذشت. (الاعلام ...
شاعری فصیح است که دو دولت اموی و
عباسی را دریافت و شیفتهٔ کاس دختر بجیر
بود و مشهورترین شعر او دربارهٔ این دختر
است. وی در حدود سال ۱۴۰ هـ . ق.
درگذشت. (الاعلام ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) ابن حبیب الشاعر. وی از
بنی صبح بن کاهل از بطون هذیل است. (عقد
الفرید ج ۳ ص ۲۸۸).
بنی صبح بن کاهل از بطون هذیل است. (عقد
الفرید ج ۳ ص ۲۸۸).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) ابن صدقة مکنی به صدقة،
تابعی است. سجستانی حدیثی در بارهٔ منع
زُخرفهٔ مساجد از او آورده است. (المصاحف
ص ۱۵۰).
تابعی است. سجستانی حدیثی در بارهٔ منع
زُخرفهٔ مساجد از او آورده است. (المصاحف
ص ۱۵۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) ابن عمروبن الشرید
السلمی وی برادر خنساء است. عمرو پدر او
بموسم دست صخر و برادر او معاویه را
می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من
پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و
مانند ...
السلمی وی برادر خنساء است. عمرو پدر او
بموسم دست صخر و برادر او معاویه را
می گرفت و بر مردم فخر میکرد و می گفت من
پدر دو فرزندم که نیکوترین مصر هستند و
مانند ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ صَ ] (اِخ) ابن مسلم بن نعمان عبدی.
مردی شجاع و از رؤساء است و در
جنگ های اشرس و ترک و در ماوراءالنهر
حاضر بوده و در یکی از این جنگ ها به سال
۱۱۰ هـ . ق. بقتل رسید. ...
مردی شجاع و از رؤساء است و در
جنگ های اشرس و ترک و در ماوراءالنهر
حاضر بوده و در یکی از این جنگ ها به سال
۱۱۰ هـ . ق. بقتل رسید. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(صَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تخته سنگ . 2 - نام دیوی که انگشتر حضرت سلیمان را دزدید.
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
صَخْرٌ
['sʼaxr]
n m
حَجَرٌ كَبيرٌ صُلْبٌ roc m, rocher m, roche f
◊
صَخْرٌ بُرْكانِيٌّ — roches volcaniques
♦ صَخْرٌ رَمْلِيٌّ roches de sable
♦ ثابِتٌ كالصَّخْرٍ solide comme un roc
♦ قاسٍ كالصَّخْرِ dur comme un rocher
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
صَخْرٌ
собир. скалы; صخر حيّة الзоол. питон
II
صَخِرٌ
скалистый, каменистый
* * *
а-=
pl. = صخور
1) скалы
2) скальные породы