tarhan - طرخون
tarhan - طرخون maddesi sözlük listesi
طرخون Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
الوسيط
(الطَّرْخُونُ): بقلة زراعية معمَّرة من الفصيلة المركبة الأنبوبيَّة الزهر. تزرع لرائحة أوراقها، وهذه الأوراق تؤكل وهي خُضْرٌ مع الطَّعام. ويسمى أيضًا: الحَوْذان.
(الطَّرِّيخُ): سمكٌ صغار تعالج بالملح وتؤكل.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ طَ ] (معرب، اِ) گیاهی است،
معرب ترخ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا
است، قاطع شهوت است. (منتهی الارب).
گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی
است. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی). کوهیش را
عاقرقرحا خوانند. (نزهةالقلوب). ابوعلی در
مفردات قانون گوید: ...
معرب ترخ، بیخ ریشه های آن عاقرقرحا
است، قاطع شهوت است. (منتهی الارب).
گفته اند که عاقرقرحا بیخ طرخون کوهی
است. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی). کوهیش را
عاقرقرحا خوانند. (نزهةالقلوب). ابوعلی در
مفردات قانون گوید: ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ طَ ] (اِخ) لقب عام ملوک
سمرقند. (الآثار الباقیه چ اروپا ص ۱۰۱). نام
ملک سغد. رجوع به طرخان شود: و از
آنجا ما را نامه ای نوشتند، به ملک طرخون.
(مجمل التواریخ والقصص ص ۴۹۰). در
ماوراءالنهر... هر خاندانی ...
سمرقند. (الآثار الباقیه چ اروپا ص ۱۰۱). نام
ملک سغد. رجوع به طرخان شود: و از
آنجا ما را نامه ای نوشتند، به ملک طرخون.
(مجمل التواریخ والقصص ص ۴۹۰). در
ماوراءالنهر... هر خاندانی ...