mukaffi - مقفع
mukaffi - مقفع maddesi sözlük listesi
مقفع Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ قَ فْ فَ ] (ع ص) ترنجیده و درهم
کشیده. (ناظم الاطباء). رجل مقفع الیدین؛ مرد
ترنجیده و یرا گرفته دست. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم الاطباء). مردی که دستش
ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد).
کشیده. (ناظم الاطباء). رجل مقفع الیدین؛ مرد
ترنجیده و یرا گرفته دست. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم الاطباء). مردی که دستش
ترنجیده و برگشته باشد. (از اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ قَ فْ فِ / مُ قَ فْ فَ ] (ع ص) مرد
که همواره سرنگون باشد. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
که همواره سرنگون باشد. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ قَ فْ فَ ] (اِخ) لقب پدر ابومحمد
عبداللََّه بن مقفع فصیح و بلیغ معروف است،
بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و
دست او یرا گرفت. (ازمحیط المحیط). لقب
پدر عبداللََّه بن مقفع است از زبان آوران
معروف ...
عبداللََّه بن مقفع فصیح و بلیغ معروف است،
بدانجهت که حجاج او را مضروب ساخت و
دست او یرا گرفت. (ازمحیط المحیط). لقب
پدر عبداللََّه بن مقفع است از زبان آوران
معروف ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(مُ قَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - سرافکنده ، سر به زیر. 2 - کسی که دست هایش بر
اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد. 3 - آن که انگشتانش برگشته باشد.
اثر سرما و جز آن شل و لرزان باشد. 3 - آن که انگشتانش برگشته باشد.