gıraş - غراش
gıraş - غراش maddesi sözlük listesi
غراش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِ) خراش. (برهان قاطع)
(آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی).
زخمی باشد که از خراشیدگی به هم رسیده
باشد. (برهان قاطع). جراحت :
تو کز عشق حقیقی لافی از دوست
غراش سوزنی بنمای در پوست.
امیرخسرو (از جهانگیری) (از فرهنگ
رشیدی).
(آنندراج) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی).
زخمی باشد که از خراشیدگی به هم رسیده
باشد. (برهان قاطع). جراحت :
تو کز عشق حقیقی لافی از دوست
غراش سوزنی بنمای در پوست.
امیرخسرو (از جهانگیری) (از فرهنگ
رشیدی).