hiraş - خراش
hiraş - خراش maddesi sözlük listesi
خراش Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِ) هر چیز شکافته و دریده. || تلف. (از ناظم الاطباء). || ریش. (ناظم الاطباء). اثر جرح. خدش. خَدَشَه. اثر خراشیدن بر چیزی. (یادداشت بخط مؤلف):
مثال گوید چندین ز ...
مثال گوید چندین ز ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خُ ] (ع اِ) داغ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). علامت حاصل از داغ. (یادداشت بخط مؤلف).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خِ ] (ع اِ) داغی است مر شتر را که دراز باشد. || کلب خراش؛ سگ برانگیخته شده برای جنگ با سگ دیگر. (از منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) او از تابعان است و جابیه را دید و فرزندش عبداللََّه از او حدیث دارد. (از لسان المیزان ج ۲ ص ۳۹۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن اسماعیل شیبانی. رجوع به ابورعشن در این لغت نامه شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن امیه بن ربیعةبن فضل بن منقدبن عفیف بن کلیم بن حبشه بن سلول خزاعی کلیبی. ابن کلبی او را با کنیهٔ ابانضلة ذکر کرده است و او حلیف بنی مخزوم می باشد. وی مریسیع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن حارثه برادر اسماء است. رجوع به حمران برادر او شود. (از اصابه ج ۱ قسم ۱ ص ۱۰۷).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن صمةبن عمروبن جموح بن زیدبن حرام بن کعب انصاری سلمی. ابن اسحاق او را در بین کسانی نام برده است که واقعهٔ بدر را دیدند. ابن کلبی و ابوعبید میگویند: او را در
واقعهٔ بدر ...
واقعهٔ بدر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه از راویانست و ابن عدی گمان کرده که او مولای انس بوده است و احادیثی از او دارد. (از لسان المیزان ج ۲۰ ص ۳۹۵، ۳۹۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه زبیر او از جابر و جابر از ابن عباس این حدیث مرفوع را نقل می کند: اذا استلقی احدکم فلایضع رجله علی اخری. (از لسان المیزان ج ۲ ص ۳۹۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن مالک. علی بن سعید عسکری از طریق محمدبن اسحاق حدیث او را روایت کرده است و گفت عبداللََّه بن بجرة اسلمی از خراش بن مالک نقل کرده که گفت او نبی را
حجامت کرد و ...
حجامت کرد و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ ] (اِخ) ابن محمدبن خراش بن عبداللََّه. او نوهٔ خراش بن عبداللََّه است. ازدی او را متروک ذکر میکند دربارهٔ او که از جد خود روایت دارد و میگوید هم نام او و هم نام جد او ...
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
bazgrać; drapać; gryzmolić; paść; roboczy; rysa; skrobać; zadrapać; zadrapanie; zadrasnąć; zadraśnięcie