zağ - زاغ
zağ - زاغ maddesi sözlük listesi
زاغ Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
زاغ [مفرد]: ج زِيغان: (حن) نوع أسود من الغربان يقال له: الغراب الزَّرعيّ، وغراب الزَّرع، وغراب الزيتون؛ لأنه يأكله، وهو صغير نحو الحمامة، برأسه غُبرة وميل إلى البياض، لا يأكل جيفة، يستوطن شرقيَّ أوربا وإيران، ويهاجر بعضه إلى فلسطين ومصر.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
زاغَ/ زاغَ عن/ زاغَ في/ زاغَ من يَزوغ، زُغْ، زَوْغًا وزَوَغانًا، فهو زائغ، والمفعول مزوغٌ عنه
• زاغَ البصرُ: مال وانحرف "زاغ عن القصد/ الطريق المستقيم: عدل عنه، مال وانحرف- {مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى}".
• زاغَتِ الشَّمسُ: زالت، غربت.
• زاغَ عن الحقيقة: عدل عنها وانحرف.
• زاغَ في أحكامه: جارَ وظلم.
• زاغَ من المدرسة: هرب منها.
III
معجم اللغة العربية المعاصرة
زاغَ/ زاغَ عن يَزيغ، زِغْ، زَيْغًا وزَيَغانًا، فهو زائغ، والمفعول مَزيغٌ عنه
• زاغ البصرُ: تعب وكلَّ ومال عن مستوى النظر حيرة وشخوصًا "{مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَمَا طَغَى}- {وَإِذْ زَاغَتِ الأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ}".
• زاغتِ الشَّمسُ: مالت إلى الغروب.
• زاغ عن الطَّريق المستقيم: عدل عنه، مالَ وانحرف "{وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ}- {مِنْ بَعْدِ مَا كَادَ يَزِيغُ قُلُوبُ فَرِيقٍ مِنْهُمْ}".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) مرغی باشد که بعربی غراب گویند و
آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان
قاطع). غراب. (منتهی الارب). بر شکل کلاغ
کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و
پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس). مرغی
سیاه که ...
آن سیاه میباشد و منقار سرخی دارد. (برهان
قاطع). غراب. (منتهی الارب). بر شکل کلاغ
کوچک بود که هیچ جای او سفید نباشد و
پایهای او سرخ باشد. (صحاح الفرس). مرغی
سیاه که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ع اِ) کلاغ کوچک مایل بسفیدی که
مردار نخورد. (اقرب الموارد). زاغ کوچک که
به سفیدی زند. (ناظم الاطباء).
مردار نخورد. (اقرب الموارد). زاغ کوچک که
به سفیدی زند. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) (تنگهٔ...) یکی از چهار جاده که
بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگهٔ
زاغ از ایسین عبور و دورهٔ کوه گنور را طی
میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم)
حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان
میرسد. ...
بندرعباس را به کرمان متصل میکند. تنگهٔ
زاغ از ایسین عبور و دورهٔ کوه گنور را طی
میکند بطرف سعادت آباد قاقم (نزدیک طارم)
حاجی آباد پیش میرود و از آنجا به کرمان
میرسد. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است از دهستان بخش
سیمگان شهرستان جهرم. واقع در
۵۰۰۰ گزی شمال باختری کلاکلی در کنار
راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در
دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی. آب آن از
چشمه و رودخانهٔ سیمگان و دارای محصول
غلات، لیمو ...
سیمگان شهرستان جهرم. واقع در
۵۰۰۰ گزی شمال باختری کلاکلی در کنار
راه عمومی سیمگان به میمند. واقع در
دامنه ای است گرمسیر و مالاریائی. آب آن از
چشمه و رودخانهٔ سیمگان و دارای محصول
غلات، لیمو ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) طبری در وقایع سال ۱۲۸ هـ . ق.
آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را
دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد
کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در
حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ
بدست ...
آرد: کرمانی چون پیروزی نصربن سیار را
دید، علم را از محمدبن عمیره گرفت و نبرد
کرد تا وی را شکست داد... محمدبن مثنی در
حالی که زاغ بهمراه وی بود علمی زردرنگ
بدست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) ابن تهماسب همان زاب بن
تهماسب است. رجوع به ذیل مجمل التواریخ
و القصص ص ۲۹ و زاب در همین لغت نامه
شود.
تهماسب است. رجوع به ذیل مجمل التواریخ
و القصص ص ۲۹ و زاب در همین لغت نامه
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
1 - (اِ.)کلاغ سیاه ، غراب . 2 - (ص .) کبود. 3 - (کن .) فتنه . ؛ ~سیاه کسی را چوب
زدن کنایه از: بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش ، او را تعقیب کردن .
زدن کنایه از: بدون اطلاع او و برای کنجکاوی در کارش ، او را تعقیب کردن .
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
I زاغَ
['zaːɣa]
v
مالَ dévier, s'écarter
◊
زاغَ بَصَرُهُ — Il avait le regard fuyant.
II زاغٌ
['zaːɣ]
n m
طائِرٌ كالغُرابِ corbeau m, corneille f
◊
الزَاغُ يَأْكُلُ الزَّيْتونَ — Le corbeau mange des olives.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
زاغَ (عن): اِنْحَرَفَ
to deviate from, depart from, turn aside from, turn away from, swerve from, deflect from, diverge from, digress from, divert from, decline from; to stray, wander
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
زَاغَ
п. I
у زَوَغَانٌ
1) сворачивать, сходить (с чего) , отклоняться (от чего عن) ; عن الطريق زاغ свернуть с дороги
2) уклоняться, ускользать (от чего من) ; манкировать (чем من) من المحاضرات زاغ манкировать лекциями; ـت عينه زاغ у него глаза разбежались; . . . ـت عيناه الى زاغ искоса поглядывать на. . .
II
زَاغَ
п. I
и زَيَغَانٌ
1) отклоняться, уклоняться (от чего عن)
2) сходить, сбиваться (с пути عن) زاغت عينها اليه она искоса посмотрела на него; بصره يزيغ взор его блуждает
3) преломляться (о луче)
III
زَاغٌ
мн. زِيغَانٌ
галка; جيفىّ زاغ ворона