serv - سرو
serv - سرو maddesi sözlük listesi
سرو Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
selvi; servi
Arapça - Türkçe sözlük
سَرْو
1. servi
Anlamı: kışın yapraklarını dökmeyen bir ağaç
2. selvi
Anlamı: kışın yapraklarını dökmeyen bir ağaç
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
سَرْو1 [مفرد]:
1- مصدر سرا.
2- (سق) فتحة غير مستديرة في سطح الصندوق المصوِّت لآلة القانون.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
سَرْو2 [جمع]: (نت) جنس شجر حَرَجيّ من فصيلة السّرويّات، يزرع للتزيين وسياجا للمزروعات لحمايتها من الرِّياح، وواحدته سَرْوة.
• سَرْو الصيَّف: (نت) جنس نبات آسيوي أوربيّ بأوراق غزيرة ينقلب لونها إلى الأحمر الزاهي خلال الصيف.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْوْ ] (اِ) پهلوی «سرو» (فرهنگ
وندیداد ص ۲۰۶) و «سرب» (بندهشن
ص ۱۱۶)، طبری «سور» (سرو) (واژه نامه
ص ۴۴۸)، عربی «سرو»، سریانی «شربینا»
(بضم اول)، اکدی «شورمنو». اصل کلمه
اکدی است. (معجمیات عربیه
وندیداد ص ۲۰۶) و «سرب» (بندهشن
ص ۱۱۶)، طبری «سور» (سرو) (واژه نامه
ص ۴۴۸)، عربی «سرو»، سریانی «شربینا»
(بضم اول)، اکدی «شورمنو». اصل کلمه
اکدی است. (معجمیات عربیه
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِ) اوستا «سرو» (شاخ جانور).
هرن گوید: در اوستا «سروا» (چنگال،
شاخ)، پهلوی «سروب»، «سروو»، بلوچی
«سرونب، سوروم» (سم)، «سرون» که
«سروبن» نوشته میشود در پهلوی بمعنی
شاخی (سرویین) است. و رجوع کنید به
سرون. (حاشیهٔ برهان قاطع ...
هرن گوید: در اوستا «سروا» (چنگال،
شاخ)، پهلوی «سروب»، «سروو»، بلوچی
«سرونب، سوروم» (سم)، «سرون» که
«سروبن» نوشته میشود در پهلوی بمعنی
شاخی (سرویین) است. و رجوع کنید به
سرون. (حاشیهٔ برهان قاطع ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْوْ ] (ع مص) جوانمرد گردیدن.
|| سخی شدن. (منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). || مهتر گردیدن. (منتهی الارب)
(آنندراج). مهتر شدن. (تاج المصادر بیهقی)
(المصادر زوزنی). || از خود ...
|| سخی شدن. (منتهی الارب) (از اقرب
الموارد). || مهتر گردیدن. (منتهی الارب)
(آنندراج). مهتر شدن. (تاج المصادر بیهقی)
(المصادر زوزنی). || از خود ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْوْ ] (اِخ) نام یکی از پادشاهان
یمن است که دختر به یکی از فرزندان
فریدون داده بود. (برهان). نام پادشاه یمن
که پدرزن پسران فریدون بود.
(رشیدی):
خردمند روشندل و پاک تن
بیامد بر سرو شاه یمن.فردوسی.
یمن است که دختر به یکی از فرزندان
فریدون داده بود. (برهان). نام پادشاه یمن
که پدرزن پسران فریدون بود.
(رشیدی):
خردمند روشندل و پاک تن
بیامد بر سرو شاه یمن.فردوسی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سِ رُو ] (اِخ) دهی از دهستان
برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه.
دارای مرکز مرزبانی سه کیلومتری مرز ایران
و روسیه. دارای ۱۸۴ تن سکنه. آب آن از
رود باژرکه. محصول آن غلات. شغل اهالی
زراعت و گله داری است. ...
برادوست بخش صومای شهرستان ارومیه.
دارای مرکز مرزبانی سه کیلومتری مرز ایران
و روسیه. دارای ۱۸۴ تن سکنه. آب آن از
رود باژرکه. محصول آن غلات. شغل اهالی
زراعت و گله داری است. ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(سَ رْ) [ په . ] (اِ.) درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می
روید. سرو آزاد، سرو سهی ، سرو ناز و زادسرو هم گفته اند.
روید. سرو آزاد، سرو سهی ، سرو ناز و زادسرو هم گفته اند.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(سُ) [ په . ] (اِ.) 1 - شاخ جانوران ، شاخک حشرات . 2 - پیالة شراب .
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
سَرْوٌ
['sarw]
n m
شَجَرٌ من فَصيلَةِ الصُّنوبَرِيّاتِ m cyprès
◊
سَرْوَةٌ باسِقَةٌ — cyprès élevé
serv - سرو diğer yazımlar
Sıradaki maddeler
Latin göre sıradaki maddeler