رباب
رباب maddesi sözlük listesi
رباب Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
رَبَاب [جمع]: مف ربابة: سحابٌ أبيض متوسِّط الارتفاع، يكون رقيقًا وقد يغلظ حتَّى يحجب الشمس أو القمر "انقشعت الغيومُ وتزيَّنت السَّماءُ بالرَّباب".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (ع اِ) نام سازی است تاردار که
نام دیگرش طنبور (تنبور) است. (فرهنگ
نظام). آلت موسیقی که نواخته شود. (از اقرب
الموارد). از آلات لهو صاحب اوتار که آنرا
...
نام دیگرش طنبور (تنبور) است. (فرهنگ
نظام). آلت موسیقی که نواخته شود. (از اقرب
الموارد). از آلات لهو صاحب اوتار که آنرا
...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (ع اِ) دستهٔ تیر یا نخی که با آن
تیرها را بندند یا پارچه ای که در آن تیرها را
پیچند و آن پوست نازکی است که بر دست
برآرندهٔ تیرهای قمار پیچند تا از راه ...
تیرها را بندند یا پارچه ای که در آن تیرها را
پیچند و آن پوست نازکی است که بر دست
برآرندهٔ تیرهای قمار پیچند تا از راه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (ع اِ) عود. (منتهی الارب)
(لغت نامه مقامات حریری). نام یکی از سازها
باشد. (فرهنگ سروری). ونج. (منتهی
الارب). سازی است که نوازند و آن
طنبورمانندی است بزرگ و دستهٔ کوتاهی
دارد و بر روی ...
(لغت نامه مقامات حریری). نام یکی از سازها
باشد. (فرهنگ سروری). ونج. (منتهی
الارب). سازی است که نوازند و آن
طنبورمانندی است بزرگ و دستهٔ کوتاهی
دارد و بر روی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (ع اِ) عهد. (اقرب الموارد). پیمان
و عهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء). || آغاز جوانی: رباب الشباب؛
اوله. (از متن اللغة). || ده ها یا گروه های
مرکب که ...
و عهد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء). || آغاز جوانی: رباب الشباب؛
اوله. (از متن اللغة). || ده ها یا گروه های
مرکب که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (ع مص) بچه آوردن گوسفند. (از
اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نزدیک
شدن بچه آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد)
(از منتهی الارب) (از متن اللغة).
اقرب الموارد) (از متن اللغة). || نزدیک
شدن بچه آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد)
(از منتهی الارب) (از متن اللغة).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَبْ با ] (ع اِ) جماعت. (اقرب
الموارد). جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی
الارب). رجوع به رب شود. || از اسمای
مردان است. (از متن اللغة).
الموارد). جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی
الارب). رجوع به رب شود. || از اسمای
مردان است. (از متن اللغة).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رِ ] (ع اِ) جِ رُبّة. (منتهی الارب) (متن
اللغة). || جِ رِبّة. (اقرب الموارد) (از متن
اللغة). || جِ رُبّ. || جِ رُبّی ََ. (از متن
اللغة). ...
اللغة). || جِ رِبّة. (اقرب الموارد) (از متن
اللغة). || جِ رُبّ. || جِ رُبّی ََ. (از متن
اللغة). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) نام زنی. (منتهی الارب). نام
یک معشوقهٔ عرب بوده. (فرهنگ نظام). نام
زنی به حسن مشهور. (انجمن آرا). نام زنی
است جمیله معشوقهٔ دعد. (آنندراج) (غیاث
اللغات) (از منتخب اللغات). نام زنی به حسن
مشهور ...
یک معشوقهٔ عرب بوده. (فرهنگ نظام). نام
زنی به حسن مشهور. (انجمن آرا). نام زنی
است جمیله معشوقهٔ دعد. (آنندراج) (غیاث
اللغات) (از منتخب اللغات). نام زنی به حسن
مشهور ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) موضعی است بمکه. (منتهی
الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از منتخب
اللغات) (از متن اللغة). موضعی است در
نزدیکی چاه میمون در مکه. (از معجم
البلدان).
الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (از منتخب
اللغات) (از متن اللغة). موضعی است در
نزدیکی چاه میمون در مکه. (از معجم
البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رَ ] (اِخ) کوهی است میان مدینه و فید.
(منتهی الارب) (آنندراج) (از غیاث اللغات)
(از منتخب اللغات) (از متن اللغة) (از معجم
البلدان).
(منتهی الارب) (آنندراج) (از غیاث اللغات)
(از منتخب اللغات) (از متن اللغة) (از معجم
البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) موضعی است. (منتهی
الارب) (آنندراج) (از متن اللغة). زمینی است
میان دیار بنی عامر و بلحارث بن کعب، گفته
شده رباب در دیار بنی عامر در منتهاالیه میل
بیشة در وادی های نجد است. (از ...
الارب) (آنندراج) (از متن اللغة). زمینی است
میان دیار بنی عامر و بلحارث بن کعب، گفته
شده رباب در دیار بنی عامر در منتهاالیه میل
بیشة در وادی های نجد است. (از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) یکی از گویندگان زنان عرب
و زن و دخترعموی شاعر نامدار اقشیر اسدی
بود. (از قاموس الاعلام ترکی).
و زن و دخترعموی شاعر نامدار اقشیر اسدی
بود. (از قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) معشوقه و سپس زن
خداش بن حابس تمیمی بود. (از قاموس
الاعلام ترکی).
خداش بن حابس تمیمی بود. (از قاموس
الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) بنت ابراء. از زنان صحابه و
انصار رسول اکرم بود. (از قاموس الاعلام
ترکی).
انصار رسول اکرم بود. (از قاموس الاعلام
ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) بنت الیمان، زن معاذبن زرارهٔ
قطفرین و خود از صحابه و انصار بود. (از
قاموس الاعلام ترکی).
قطفرین و خود از صحابه و انصار بود. (از
قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) بنت امرؤالقیس کلابیه و مادر
عبداللََّه بن حسین و بروایاتی مادر فرزند
شش ماههٔ امام حسین معروف به علی اصغر که
در کربلا به تیر حرمله شهید شد. حضرت
حسین به این خاتون علاقهٔ خاصی داشت.
پدر وی ...
عبداللََّه بن حسین و بروایاتی مادر فرزند
شش ماههٔ امام حسین معروف به علی اصغر که
در کربلا به تیر حرمله شهید شد. حضرت
حسین به این خاتون علاقهٔ خاصی داشت.
پدر وی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) بنت ایادبن معد، و زن مضربن
نزار سرسلسلهٔ قبیلهٔ مضر که از قبیله های
نامی عرب بود. رجوع به عقدالفرید ج ۳
ص ۲۸۷ شود.
نزار سرسلسلهٔ قبیلهٔ مضر که از قبیله های
نامی عرب بود. رجوع به عقدالفرید ج ۳
ص ۲۸۷ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) بنت حارثة. از زنان صحابه و
انصار میباشد که با حضرت رسول (ص) بیعت
کرد. (از قاموس الاعلام ترکی).
انصار میباشد که با حضرت رسول (ص) بیعت
کرد. (از قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) بنت کعبه. از زنان صحابه و
انصار و مادر حذیفه و سعد و صفوان
بنی الیمان بود. (از قاموس الاعلام ترکی).
انصار و مادر حذیفه و سعد و صفوان
بنی الیمان بود. (از قاموس الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ رُ ] (اِخ) پنج قبیله از عرب که یکی
شده اند. (منتهی الارب) (آنندراج). و هم ضَبّه،
عدی، ثَور، عِکْل و تَیْم، و انما سموا بذلک
لأنهم غمسوا ایدیهم فی رُبّ و تحالفو علیه.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضبه و ...
شده اند. (منتهی الارب) (آنندراج). و هم ضَبّه،
عدی، ثَور، عِکْل و تَیْم، و انما سموا بذلک
لأنهم غمسوا ایدیهم فی رُبّ و تحالفو علیه.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ضبه و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(رَ یا رُ) [ ع . ] (اِ.) از آلات موسیقی زهی ، مانند طنبور که با دست یا آرشه
نواخته می شود.
نواخته می شود.