garb - غریب
garb - غریب maddesi sözlük listesi
غریب Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (ع ص) هر چیزی نادر و نو.
(منتهی الارب) (آنندراج). نادر. (غیاث
اللغات) (منتهی الارب). عجیب و نادر.
(فرهنگ نظام). شگفت. عجیب و غیر مأنوس.
(المنجد). بدیع. تازه. طرفه :
غریب آهوئی آمدم در کمند
که از بند جست ...
(منتهی الارب) (آنندراج). نادر. (غیاث
اللغات) (منتهی الارب). عجیب و نادر.
(فرهنگ نظام). شگفت. عجیب و غیر مأنوس.
(المنجد). بدیع. تازه. طرفه :
غریب آهوئی آمدم در کمند
که از بند جست ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) یکی از ۳۱ قبیله ای که در
کردمحله ساکن اند. (از ترجمهٔ سفرنامهٔ
مازندران و استرآباد رابینو ص ۱۰۰).
کردمحله ساکن اند. (از ترجمهٔ سفرنامهٔ
مازندران و استرآباد رابینو ص ۱۰۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) به قولی نام مادر المقتدر
باللََّه ابوالفضل جعفربن المعتضد بود. (از تاریخ
الخلفاء سیوطی ص ۲۵۱).
باللََّه ابوالفضل جعفربن المعتضد بود. (از تاریخ
الخلفاء سیوطی ص ۲۵۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) نام کنیز آوازخوانی بود که
مأمون خلیفهٔ عباسی وی را برای محمدبن
حامد تزویج کرد. (ایضاً از تاریخ الخلفاء
ص ۲۱۶). برای تفصیل رجوع به کتاب مذکور
شود.
مأمون خلیفهٔ عباسی وی را برای محمدبن
حامد تزویج کرد. (ایضاً از تاریخ الخلفاء
ص ۲۱۶). برای تفصیل رجوع به کتاب مذکور
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) ابن سعد. صاحب الحلل
السندسیة کتابی به وی نسبت داده است.
رجوع به کتاب مذکور ج ۱ ص ۳۵۵ شود.
السندسیة کتابی به وی نسبت داده است.
رجوع به کتاب مذکور ج ۱ ص ۳۵۵ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) ابن معن. وی در ربیع الاول
۴۱۱ هـ . ق. با شخصی به نام نورالدولة
دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و
با لشکری که از بغداد آمده بود جنگید و چیره
شد. (از کامل ...
۴۱۱ هـ . ق. با شخصی به نام نورالدولة
دبیس بن علی بن مزید الاسدی همدست شد و
با لشکری که از بغداد آمده بود جنگید و چیره
شد. (از کامل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) امین افندی. وی صاحب
جریدهٔ «الحارس» بیروتی است و او راست:
۱- اخبار و افکار، و آن مجموعهٔ ادبی و
تاریخی است که در روزنامهٔ خود آن را
منتشر کرده و در مطبعهٔ جدعون بیروت ...
جریدهٔ «الحارس» بیروتی است و او راست:
۱- اخبار و افکار، و آن مجموعهٔ ادبی و
تاریخی است که در روزنامهٔ خود آن را
منتشر کرده و در مطبعهٔ جدعون بیروت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) منصور شاهین. سرایندهٔ
شعر معروف «المعنی» از معلقهٔ «دامور» وی
لبنانی است و دیوانش در مطبعهٔ جدعون
بیروت به سال ۱۹۱۴م. چاپ شده است. (از
معجم المطبوعات ج ۲ ص ۱۴۰۷).
شعر معروف «المعنی» از معلقهٔ «دامور» وی
لبنانی است و دیوانش در مطبعهٔ جدعون
بیروت به سال ۱۹۱۴م. چاپ شده است. (از
معجم المطبوعات ج ۲ ص ۱۴۰۷).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) (شاه... میرزا) از نبائر
سلطان حسین میرزا و شاعر بود. و به
جودت ذهن و حدت طبع به تلاش مضامین
غریب طریقهٔ ندرت می پیمود:
نی غبارست که از دامن صحرا برخاست
که زمین هم به تماشای ...
سلطان حسین میرزا و شاعر بود. و به
جودت ذهن و حدت طبع به تلاش مضامین
غریب طریقهٔ ندرت می پیمود:
نی غبارست که از دامن صحرا برخاست
که زمین هم به تماشای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) (متوفی به سال ۷۳۱ هـ . ق.)
برهان الدین. غالباً وی را به شیخ برهان الدین
یا شاه برهان الدین موصوف دارند. وی از
اکابر عرفا و از مریدان شیخ نظام الدین ولی
بود. در شهر برهانپور ...
برهان الدین. غالباً وی را به شیخ برهان الدین
یا شاه برهان الدین موصوف دارند. وی از
اکابر عرفا و از مریدان شیخ نظام الدین ولی
بود. در شهر برهانپور ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) ابن احمد. کنیهٔ وی ابوعمار
و تابعی است. رجوع به ابوعمار شود.
و تابعی است. رجوع به ابوعمار شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) قریه ای است در جرابلس
از کشور سوریه. (از اعلام المنجد).
از کشور سوریه. (از اعلام المنجد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غَ ] (اِخ) (ابو...) ناحیه ای است در
عراق واقع در قضاء کاظمیه. (از اعلام
المنجد).
عراق واقع در قضاء کاظمیه. (از اعلام
المنجد).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غُ رَ ] (ع اِمصغر) رواست که مصغر
غَرَب باشد که نوعی درخت است یا مصغر جز
آن باشد. (از معجم البلدان).
غَرَب باشد که نوعی درخت است یا مصغر جز
آن باشد. (از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ غُ رَ ] (اِخ) وادیی است در دیار
کلب، و در شعری به حالت مضاف به «ضاح»
آمده است. (از معجم البلدان).
کلب، و در شعری به حالت مضاف به «ضاح»
آمده است. (از معجم البلدان).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(غَ) [ ع . ] (ص .) 1 - هرچیز نادر و نو. 2 - دور از وطن . 3 - بیگانه .