سابق
سابق maddesi sözlük listesi
سابق Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
as; eski; evvelki; geçen; mazi; ölçüşmek; önceki; peşinen; sabık
Arapça - Türkçe sözlük
I
سابَقَ
ölçüşmek
Anlamı: yarışmak, müsabaka yapmak
II
سابِق
1. mazi
Anlamı: geçmiş
2. peşinen
Anlamı: başlangıçta
3. sabık
Anlamı: geçen, önceki, eski
4. evvelki
Anlamı: önce olan, önceki
5. geçen
Anlamı: bir önceki
6. as
Anlamı: bir işte başta gelen kimse veya şey
7. önceki
Anlamı: evvelki, mukaddem, sabık
8. eski
Anlamı: bir önceki, sabık
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
معجم اللغة العربية المعاصرة
سابقَ/ سابقَ إلى يسابق، سِباقًا ومُسابَقةً، فهو مُسابِق، والمفعول مُسابَق (للمتعدِّي)
• سابق بين الخيل: أرسلها وعليها فُرسانها لينظر أيها أسبق.
• سابق فلانًا: جاراه وباراه، غالبه في السباق "سابقه في العَدْو- سابقته فسبقني"| يسابق الزمن.
• سابق إلى الشَّيءِ: أسرع إليه "{سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ}"| سابَق الرِّيحَ: جرى بسرعة كبيرة.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
سابِق [مفرد]: ج سابقون وسُبّاق، مؤ سابقة، ج مؤ سابقات وسوابِقُ:
1- اسم فاعل من سبَقَ/ سبَقَ على| دون سابق إنذار: فجأة أو على غير انتظار- سابِق أوانه/ سابِقٌ لأوانه: لم يحن وقتُه بعد، مبكِّر- كسابق عادته: كعادتِه.
2- ماضٍ "الأسبوع السّابق"| سابقًا: في الماضي.
3- مُتقدِّم في الخير "السابق تسبق له الضيافة [مثل أجنبيّ]- {وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ. أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ}".
4- من كان يتولّى منصبًا ثم فقده "وزيرٌ سابقٌ".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (ع ص) پیش. پیشین. پیشینه.
قبل. قبلی. گذشته. درگذشته. اوّل. مقدّم. جلو.
ضدّ لاحق. ج، سابقون، سابقین، سبّاق :
همی گوید بوالفضل... هر چند این فصل از
تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر
لیکن در رتبه سابق ...
قبل. قبلی. گذشته. درگذشته. اوّل. مقدّم. جلو.
ضدّ لاحق. ج، سابقون، سابقین، سبّاق :
همی گوید بوالفضل... هر چند این فصل از
تاریخ مسبوق است بر آنچه بگذشت در ذکر
لیکن در رتبه سابق ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) صحابی است. محضر
رسول اکرم (ص) را دریافت و بعد از رحلت
آن حضرت در حمص ساکن گردید. (قاموس
الاعلام ترکی).
رسول اکرم (ص) را دریافت و بعد از رحلت
آن حضرت در حمص ساکن گردید. (قاموس
الاعلام ترکی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) شوهر خواهر اتابک
مظفرالدین زنگی بن مودود (۵۵۷ -۵۷۱) از
اتابکان سلغری فارس است. و رباط سابقی
بیضا منسوب بدوست. در سال ۵۵۷ هنگامی
که سنقر نخستین فرمانروای سلغری در
گذشت برادرش زنگی که ...
مظفرالدین زنگی بن مودود (۵۵۷ -۵۷۱) از
اتابکان سلغری فارس است. و رباط سابقی
بیضا منسوب بدوست. در سال ۵۵۷ هنگامی
که سنقر نخستین فرمانروای سلغری در
گذشت برادرش زنگی که ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) از غلامان و یاران ابراهیم
امام عباسی بود. رجوع به الوزراء و الکتاب
جهشیاری ص ۵۷ شود.
امام عباسی بود. رجوع به الوزراء و الکتاب
جهشیاری ص ۵۷ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) ابن جعبر. نبیرهٔ جعبر که
درقلعهٔ شهر رقه بقطع طریق مشغول بود و
ملکشاه سلجوقی او را منکوب کرد. رجوع به
نزهةالقلوب ص ۱۰۴ شود.
درقلعهٔ شهر رقه بقطع طریق مشغول بود و
ملکشاه سلجوقی او را منکوب کرد. رجوع به
نزهةالقلوب ص ۱۰۴ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) ابن عبداللََّه. وی از امام
ابوحنیفه روایت دارد. (الاصابة) (منتهی
الارب) (شرح قاموس). ابن عبداللََّه برقی
معروف به بربری است. (تاج العروس).
ابوحنیفه روایت دارد. (الاصابة) (منتهی
الارب) (شرح قاموس). ابن عبداللََّه برقی
معروف به بربری است. (تاج العروس).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) ابن محمود (رشیدالدوله)
ابن نصربن صالح بن مرداس مکنی به
ابوالفضائل هفتمین و آخرین تن از سلسلهٔ
امرای آل مرداس حکام حلب است. سابق
یاشبیب بسال ۴۶۸ بعد از آنکه ترکان
برادرش جلال الدوله ابوالمظفر نصربن ...
ابن نصربن صالح بن مرداس مکنی به
ابوالفضائل هفتمین و آخرین تن از سلسلهٔ
امرای آل مرداس حکام حلب است. سابق
یاشبیب بسال ۴۶۸ بعد از آنکه ترکان
برادرش جلال الدوله ابوالمظفر نصربن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) احمدبن محمدبن علی بن
عبدالقادر عراقی حدادی دمشقی شافعی
معروف به سابق، ادیبی است فاضل و شاعری
ماهر، و مؤلف کتاب «مختصر الاتقان» است
که کتاب اتقان سیوطی را تلخیص کرده و
اشعار نغز بسیاری هم ...
عبدالقادر عراقی حدادی دمشقی شافعی
معروف به سابق، ادیبی است فاضل و شاعری
ماهر، و مؤلف کتاب «مختصر الاتقان» است
که کتاب اتقان سیوطی را تلخیص کرده و
اشعار نغز بسیاری هم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) (... البربری) از شاعران
معاصر عمربن عبدالعزیز خلیفهٔ اموی بود.
اشعار او متضمن مواعظ و حکم است. او
راست:
و للموت تغذوا لوالدات سخالها
کمالخراب الدهر تبنی المساکن.
رجوع به البیان والتبیین چ ۱۳۵۱ هـ . ق. قاهره
ج ۱ ...
معاصر عمربن عبدالعزیز خلیفهٔ اموی بود.
اشعار او متضمن مواعظ و حکم است. او
راست:
و للموت تغذوا لوالدات سخالها
کمالخراب الدهر تبنی المساکن.
رجوع به البیان والتبیین چ ۱۳۵۱ هـ . ق. قاهره
ج ۱ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) (... البلوی) شاعری است
عرب، این بیت او راست:
و داهن اذا ما خفت بوماً مسلطاً
علیک، و لن یحتال من لایداهن.
رجوع به عقدالفرید ج ۱ ص ۱۶۲ شود.
عرب، این بیت او راست:
و داهن اذا ما خفت بوماً مسلطاً
علیک، و لن یحتال من لایداهن.
رجوع به عقدالفرید ج ۱ ص ۱۶۲ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) (... برلاس) از امرای
تیموریان است. رجوع به حبیب السیر چ
خیام ج ۳ ص ۵۶۲ شود.
تیموریان است. رجوع به حبیب السیر چ
خیام ج ۳ ص ۵۶۲ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) (ملاعلی ففی...) از
شاعران ایران و اصل او از مازندران است. در
دورهٔ اورنگ زیب عالمگیر (۱۰۶۸ -۱۱۱۹
هـ . ق.) از پادشاهان تیموری دهلی به هند
رفت و در سلک ملازمان آن پادشاه درآمد.
یک مثنوی ...
شاعران ایران و اصل او از مازندران است. در
دورهٔ اورنگ زیب عالمگیر (۱۰۶۸ -۱۱۱۹
هـ . ق.) از پادشاهان تیموری دهلی به هند
رفت و در سلک ملازمان آن پادشاه درآمد.
یک مثنوی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بِ ] (اِخ) مؤلف قاموس الاعلام از
تذکرهٔ «تراجم احوال شرقیون» ویلیام بیل نقل
میکند: میرزا یوسف بیک متخلص به سابق
شاعری درویش سیرت بود و بسال ۱۰۹۸
هـ . ق. درگذشت، برادر او از صاحب منصبان
در بار اورنگ ...
تذکرهٔ «تراجم احوال شرقیون» ویلیام بیل نقل
میکند: میرزا یوسف بیک متخلص به سابق
شاعری درویش سیرت بود و بسال ۱۰۹۸
هـ . ق. درگذشت، برادر او از صاحب منصبان
در بار اورنگ ...
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
I سابِقٌ
['saːbiq]
adj
سالِفٌ m précédent
◊
الشَّهْرُ السّابِقُ — le mois précédent
II سابَقَ
['saːbaqa]
v
بارى في السِّباقِ faire la course avec
◊
سابَقَ طُلابَ صَفِّهِ — Il a fait la course avec les élèves de sa classe.
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
سابِق: سالِف، مُتَقَدّم، آنِف
previous, preceding, antecedent, anterior, foregoing, prior, earlier, former, ex-, onetime, once, past, last, old, pre-, pro-, ante-
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
سَابَقَ
п. III
состязаться, соревноваться; участвовать в конкурсе; الريح سابق образн. быстро бежать
II
سَابِقٌ
1.
1) обгоняющий
2) предшествующий, предыдущий; الاجيال الـسابقـة предшествующие поколения; اعداد سابقـة старые номера (газеты и т. п. )
3) бывший, прежний; لا سابق له беспрецендентный; سابق هجوم упреждающая атака; سابقفى الـ прежде; в прошлом; عن سابق قصد предумышленно; كـسابق العادة как обычно; لأوانه سابق преждевременный سابقالوزير الـ экс-министр; ـاسابق раньше, прежде; ـا و لا حقاسابق прежде и потом; 2.
1) предшественник
2) лошадь, пришедшая первая к призовому столбу
* * *
ааа
1) состязаться, соревноваться
2) конкурировать
سابق
аи=
1. прич.
2.
1) предыдущий; предшествующий
2) бывший