سروی
سروی maddesi sözlük listesi
سروی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ ] (اِ) سرون که شاخ گوسفند و
گاو باشد. (برهان) (آنندراج):
آنکه از عدل او بریده شود
به سروی حمل گلوی ذئاب.سوزنی.
گاو باشد. (برهان) (آنندراج):
آنکه از عدل او بریده شود
به سروی حمل گلوی ذئاب.سوزنی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِ) سرین و کفل مردم و
چاروا. (برهان). رجوع به سرون و سرین
شود.
چاروا. (برهان). رجوع به سرون و سرین
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ ] (اِخ) میر علیشیر نوایی
گوید: ملا سروی ولد حافظ علی بیرجندی
است که عالم قرائت را در این زمانها برابر او
کسی ندانسته. اما غریب هیأت مطبوع
دارد... اما شاعری معنی دیگر است. از او
است این ...
گوید: ملا سروی ولد حافظ علی بیرجندی
است که عالم قرائت را در این زمانها برابر او
کسی ندانسته. اما غریب هیأت مطبوع
دارد... اما شاعری معنی دیگر است. از او
است این ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سَ رْ ] (اِخ) مولانا سروی خراسانی
است و طبع سلیم و فهم مستقیم دارد و این
مطلع از اوست:
تا سوار چابک من سوی میدان مست رفت
هر طرف چابک سواری را عنان از دست رفت.
(از مجالس النفایس ...
است و طبع سلیم و فهم مستقیم دارد و این
مطلع از اوست:
تا سوار چابک من سوی میدان مست رفت
هر طرف چابک سواری را عنان از دست رفت.
(از مجالس النفایس ...