سیاه
سیاه maddesi sözlük listesi
سیاه Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(ص) در مقابل سفید. (برهان).
اسود:
یخچه می بارید از ابر سیاه
چون ستاره، بر زمین از آسمان.رودکی.
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای کلاه.فردوسی.
سیاه سنگی اندر میان دشت گهی
بروزگار شود گوهری چو دانهٔ نار.
فرخی ...
اسود:
یخچه می بارید از ابر سیاه
چون ستاره، بر زمین از آسمان.رودکی.
همه جامه کرده کبود و سیاه
همه خاک بر سر بجای کلاه.فردوسی.
سیاه سنگی اندر میان دشت گهی
بروزگار شود گوهری چو دانهٔ نار.
فرخی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام اسب اسفندیار است و چون
سیاه بوده بدین نام میخوانند. (برهان)
(فرهنگ رشیدی) (از جهانگیری). || (اِ)
اسب سیاه بطور مطلق :
تو بردار زین و لگام سیاه
برو سوی آن مرغزاران پگاه.فردوسی.
بیارید گفتا سیاه ...
سیاه بوده بدین نام میخوانند. (برهان)
(فرهنگ رشیدی) (از جهانگیری). || (اِ)
اسب سیاه بطور مطلق :
تو بردار زین و لگام سیاه
برو سوی آن مرغزاران پگاه.فردوسی.
بیارید گفتا سیاه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ په . ] 1 - (ص .) آن چه به رنگ زغال است . متضاد سفید. 2 - تیره ، تاریک . 3 -
(اِ.) رنگ زغال . 4 - کسی که پوستش سیاه باشد، سیاه پوست . 5 - حبشی . 6 - شوم
،بدیمن . ؛ ~بازار بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی و رسمی خرید و
فروش کنند.
(اِ.) رنگ زغال . 4 - کسی که پوستش سیاه باشد، سیاه پوست . 5 - حبشی . 6 - شوم
،بدیمن . ؛ ~بازار بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی و رسمی خرید و
فروش کنند.