مصور
مصور maddesi sözlük listesi
مصور Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
desenli; figüratif
Arapça - Türkçe sözlük
مُصَوَّر
1. desenli
Anlamı: desenlerle süslü olan
2. figüratif
Anlamı: figürlü, figürcü
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (ع اِ) مادهبز. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظمالاطباء). || (ص) ناقهٔ
کمشير. (منتهی الارب) (ناظمالاطباء).
|| ناقه که شيرش بدرنگ برآيد. ج، مِصار،
مَصائِر. (منتهی الارب) (آنندراج)
(ناظمالاطباء).
(آنندراج) (ناظمالاطباء). || (ص) ناقهٔ
کمشير. (منتهی الارب) (ناظمالاطباء).
|| ناقه که شيرش بدرنگ برآيد. ج، مِصار،
مَصائِر. (منتهی الارب) (آنندراج)
(ناظمالاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (ع اِ) جِ مِصْر. (منتهی الارب)
(ناظمالاطباء). رجوع به مصر شود.
(ناظمالاطباء). رجوع به مصر شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ صَوْ وِ ] (ع ص) صورتکننده. (از
منتهی الارب) (مهذبالاسماء) (السامی فی
الاسامی). ج، مصورون. || آفريننده. (از
منتهی الارب) (ناظمالاطباء). مقابل مصوَّر.
ايجادکننده. موجد. بهوجودآورنده.
ترکيبدهنده. (يادداشت مؤلف).
شکلدهنده:
يک جوهر ترکيبدهندهست و مصور
يک جوهر ترکيبپذير است و مصوَّر.
ناصرخسرو.
سزد که روی اطاعت ...
منتهی الارب) (مهذبالاسماء) (السامی فی
الاسامی). ج، مصورون. || آفريننده. (از
منتهی الارب) (ناظمالاطباء). مقابل مصوَّر.
ايجادکننده. موجد. بهوجودآورنده.
ترکيبدهنده. (يادداشت مؤلف).
شکلدهنده:
يک جوهر ترکيبدهندهست و مصور
يک جوهر ترکيبپذير است و مصوَّر.
ناصرخسرو.
سزد که روی اطاعت ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ صَوْ وِ ] (اِخ) نامی از نامهای
خدایتعالی. واهبالصور:
گر از راست کژّی نبايد که آيد
چرا هست کرده مصور مصوَّر؟ناصرخسرو.
فزونی و کمّی در او ره نيابد
که بد زاعتدال مصور مصور.ناصرخسرو.
ز مردی و جگر نگذاشت باقی
مصور در تو ای زيبا مصوَّر.ازرقی.
خدایتعالی. واهبالصور:
گر از راست کژّی نبايد که آيد
چرا هست کرده مصور مصوَّر؟ناصرخسرو.
فزونی و کمّی در او ره نيابد
که بد زاعتدال مصور مصور.ناصرخسرو.
ز مردی و جگر نگذاشت باقی
مصور در تو ای زيبا مصوَّر.ازرقی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ صَوْ وِ ] (اِخ) مشهدی حاجی
علیقليخان، فرزند حاجی رضاقلی. در تهران
به سال 1227 هـ . ق. متولد شد. غالباً در مشهد
تحصيل علم نقاشی و شاعری کرد و از هر
دستی شعر دارد. از اوست:
پير و پتياره جهان را ای ...
علیقليخان، فرزند حاجی رضاقلی. در تهران
به سال 1227 هـ . ق. متولد شد. غالباً در مشهد
تحصيل علم نقاشی و شاعری کرد و از هر
دستی شعر دارد. از اوست:
پير و پتياره جهان را ای ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ صَوْ وِ ] (اِخ) مير سيدعلی، پسر
مير مصور. از شعرای قرن دهم هجری است.
نقاش و مصوری توانا و هنرمند بود. به سبب
رنجش از عراق به هندوستان رفت و در
{P(1)
.elleyoV - P}{$21028$}خدمت جلالالدين اکبر به ...
مير مصور. از شعرای قرن دهم هجری است.
نقاش و مصوری توانا و هنرمند بود. به سبب
رنجش از عراق به هندوستان رفت و در
{P(1)
.elleyoV - P}{$21028$}خدمت جلالالدين اکبر به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ صَوْ وَ ] (ع ص) نعت مفعولی از
تصوير. || نقاشیشده و دارای صورت و
شکل. (ناظمالاطباء). نقششده. بهنقش.
نگاشته. تصويرشده. بهصورتدرآمده.
پيکرکرده. درصورتآورده. (يادداشت
مؤلف):
يکی همچو ديبای چينی منقش
يکی همچو ارتنگ مانی مصور.فرخی.
يک جوهر ترکيبدهندهست و مصور
يک جوهر ترکيبپذير است ...
تصوير. || نقاشیشده و دارای صورت و
شکل. (ناظمالاطباء). نقششده. بهنقش.
نگاشته. تصويرشده. بهصورتدرآمده.
پيکرکرده. درصورتآورده. (يادداشت
مؤلف):
يکی همچو ديبای چينی منقش
يکی همچو ارتنگ مانی مصور.فرخی.
يک جوهر ترکيبدهندهست و مصور
يک جوهر ترکيبپذير است ...
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
I مُصَوَّرٌ
[mu'sʼawːar]
adj
تَمَّ تَصْويرُهُ m photographié
◊
تَقْريرٌ مُصَوَّرٌ — un reportage en images
♦ تَسْجيلٌ مُصَوَّرٌ un enregistrement photographique
♦ شَرْحٌ مُصَوَّرٌ des explications en images
♦ شَريطٌ مُصَوَّرٌ une cassette
♦ مَجَلَّةٌ مُصَوَّرَةٌ magazine photographique
II مُصَوِّر
[mu'sʼawːir]
n m
مُحْتَرِفُ التَّصْويرِ photographe m/f, caméraman m
◊
مُصَوِّرٌ تِلْفِزيونِيٌّ — un caméraman travaillant pour la télévision
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
مُصَوّر: مَرْسُوم
drawn, painted, represented, depicted, pictured
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
مُصَوّر: مُوَضّحٌ (أو مُزَيّنٌ) بِالصّوَر
illustrated, pictorial
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
مُصَوّر: مُشَكّل، مَجْبُول
shaped, formed, fashioned, molded, created, made
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
I
مُصَوَّرٌ
1
1.
1) нарисованный; сфотографированный; مخطوطات مصوّرة фотокопия рукописей
2) иллюстрированный; 2.
1) атлас
2) панорама
II
مُصَوَّرٌ
2 мн. اتٌ
1) фотоателье
2) киноателье
III
مُصَوِّرٌ
1) художник; مصوّر لوحة الـ палитра
2) фотограф; (кино) оператор; صحافيّ مصوّر фоторепортёр
* * *
уаи=
1. прич.
2.
1) художник; иллюстратор
2) фотограф
3) оператор