اسمار
اسمار maddesi sözlük listesi
اسمار Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
معجم اللغة العربية المعاصرة
اسمارَّ يسمارّ، اسميرارًا، فهو مُسمارّ
• اسمارَّ الشَّخصُ: سمُر شيئًا فشيئًا، صار لونه بين السّواد والبياض "اسمارّ بكثرة تعرّضه للشمس".
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اَ ] (ع اِ) جِ سَمَر. (دهار). افسانه ها.
حکایتها. افسانهای شب. (غیاث): و بتواریخ
و اسمار التفاتی بودی. (کلیله و دمنه). و بدین
خط چون پای ملخ جزوی نویسم، و در آن
طرفی ...
حکایتها. افسانهای شب. (غیاث): و بتواریخ
و اسمار التفاتی بودی. (کلیله و دمنه). و بدین
خط چون پای ملخ جزوی نویسم، و در آن
طرفی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ اِ ] (اِ) دوائی است که آنرا مورْد گویند
و بعربی آس خوانند. بهترین آن خسروانی
است. (برهان) (انجمن آرای ناصری). درخت
مورْد. (مؤید الفضلاء). آس بری است. (تحفهٔ
حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). آس.
آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس. قیطس.
و بعربی آس خوانند. بهترین آن خسروانی
است. (برهان) (انجمن آرای ناصری). درخت
مورْد. (مؤید الفضلاء). آس بری است. (تحفهٔ
حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). آس.
آسمار. رند. مورد. عَمار. قنطس. قیطس.