baj - باژ
baj - باژ maddesi sözlük listesi
باژ Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) رسد و خراج است و مانند گزیت باشد
که بپادشاه دهند. (صحاح الفرس). مَکس.
(مجمل اللغة). رصد خراج بود. (حاشیهٔ لغت
فرس اسدی ص ۱۷۷). رسد و خراج.
(فرهنگ خطی). خراج. (شرفنامهٔ منیری)
(معیار جمالی). باج و خراج. (انجمن آرای
ناصری). زری ...
که بپادشاه دهند. (صحاح الفرس). مَکس.
(مجمل اللغة). رصد خراج بود. (حاشیهٔ لغت
فرس اسدی ص ۱۷۷). رسد و خراج.
(فرهنگ خطی). خراج. (شرفنامهٔ منیری)
(معیار جمالی). باج و خراج. (انجمن آرای
ناصری). زری ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) باع. قلاج و آن مقداری باشد از
سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت
میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم
بگشایند. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت
قلزم). قلاج. باع. یعنی گشادگی مابین دو
دست چون آنها را بطور افقی ...
سرانگشت میانین دست راست تا سرانگشت
میانین دست چپ وقتی که دستها را از هم
بگشایند. (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت
قلزم). قلاج. باع. یعنی گشادگی مابین دو
دست چون آنها را بطور افقی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نام قریه ای است از قرای طوس و
معرب آن فاز است. گویند تولد حکیم
فردوسی از آنجاست. (برهان قاطع)
(آنندراج) (هفت قلزم). نام قریه ای است از
قرای طوس از ناحیت طبران بزرگ، گویند که
تولد حکیم فردوسی در آن ...
معرب آن فاز است. گویند تولد حکیم
فردوسی از آنجاست. (برهان قاطع)
(آنندراج) (هفت قلزم). نام قریه ای است از
قرای طوس از ناحیت طبران بزرگ، گویند که
تولد حکیم فردوسی در آن ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) خاموشیی باشد که مغان در وقت بدن
شستن و چیزی خوردن بعد از زمزمه اختیار
کنند. کلیهٔ دعاهای مختصر را که زردشتیان
آهسته بزبان میرانند باژ گویند و آن بازمزمه
یکی است «مزدیسنا ۲۵۳ -۲۵۴» (حاشیهٔ
برهان ...
شستن و چیزی خوردن بعد از زمزمه اختیار
کنند. کلیهٔ دعاهای مختصر را که زردشتیان
آهسته بزبان میرانند باژ گویند و آن بازمزمه
یکی است «مزدیسنا ۲۵۳ -۲۵۴» (حاشیهٔ
برهان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(پیش .) = واژ. باز: بر سر اسماء آید به معنی قلب و عکس و دیگرگونی : باژگونه ،
باژگون .
باژگون .