دستان
دستان maddesi sözlük listesi
دستان Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِ) جمع دست است که دستها
باشد برخلاف قیاس. (برهان) (از غیاث).
ایدی :
تو آن ملک داری که نتوان ستد
ز دست تو دستان دستان سام.سوزنی.
دستان که تو داری ای پری روی
بس دل ببری به مکر و ...
باشد برخلاف قیاس. (برهان) (از غیاث).
ایدی :
تو آن ملک داری که نتوان ستد
ز دست تو دستان دستان سام.سوزنی.
دستان که تو داری ای پری روی
بس دل ببری به مکر و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِ) مخفف داستان. (از ناظم
الاطباء). حکایت و افسانه. (برهان) (از
غیاث). حکایت و اخبار. (جهانگیری). تاریخ
و افسانه و قصه و حکایت. (ناظم الاطباء).
مثل و داستان. حکایت. قصه. (یادداشت
مرحوم دهخدا):
آن دل که گفت از ...
الاطباء). حکایت و افسانه. (برهان) (از
غیاث). حکایت و اخبار. (جهانگیری). تاریخ
و افسانه و قصه و حکایت. (ناظم الاطباء).
مثل و داستان. حکایت. قصه. (یادداشت
مرحوم دهخدا):
آن دل که گفت از ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِ) سرود و نغمه. (جهانگیری)
(برهان). آواز. (از غیاث). نغمه و آواز، لذا
بلبل را هزاردستان گفته اند. (از آنندراج).
سرود و نغمه و نوا و لحن و ترانه و آهنگ.
(ناظم الاطباء):
این نواها به گل از بلبل پردستان ...
(برهان). آواز. (از غیاث). نغمه و آواز، لذا
بلبل را هزاردستان گفته اند. (از آنندراج).
سرود و نغمه و نوا و لحن و ترانه و آهنگ.
(ناظم الاطباء):
این نواها به گل از بلبل پردستان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِ) کلید و مفتاح ساز و آلتی که
بدان ساز را کوک کنند. (ناظم الاطباء).
بدان ساز را کوک کنند. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِ) مکر و حیله و تزویر.
(برهان). مکر و حیله. (جهانگیری) (غیاث).
مکر. (مهذب الاسماء). حیلت و رنگ.
(فرهنگ اسدی). حیلت. (اوبهی). آرنگ. (از
برهان). گربزی. افسون. مکیدت. کید. فریب.
ملفقة. خدعه. خدیعت. خداع. تنبل. کنبوره.
ترفند:
دستگاه او نداند که چه ...
(برهان). مکر و حیله. (جهانگیری) (غیاث).
مکر. (مهذب الاسماء). حیلت و رنگ.
(فرهنگ اسدی). حیلت. (اوبهی). آرنگ. (از
برهان). گربزی. افسون. مکیدت. کید. فریب.
ملفقة. خدعه. خدیعت. خداع. تنبل. کنبوره.
ترفند:
دستگاه او نداند که چه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِ) در تداول خانگی و تداول
عامه، اطاق خرد که راه به اطاق بزرگ دارد.
قهوه خانهٔ کوچک در خانه. جائی چون پسینه
و صندوقخانه و پستوی اطاقی. پسینه و
صندوقخانهٔ کوچک. پستوی خرد. دستدان.
جای کوچکی در خانه ...
عامه، اطاق خرد که راه به اطاق بزرگ دارد.
قهوه خانهٔ کوچک در خانه. جائی چون پسینه
و صندوقخانه و پستوی اطاقی. پسینه و
صندوقخانهٔ کوچک. پستوی خرد. دستدان.
جای کوچکی در خانه ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِخ) نام زال پدر رستم.
(جهانگیری) (برهان) (غیاث). لقب زال پدر
رستم چرا که به افسون مشهور بود که سیمرغ
پیش او حاضر می شد. (غیاث از سراج).
بموجب شاهنامه نامی است که سیمرغ به زال
داده و در ...
(جهانگیری) (برهان) (غیاث). لقب زال پدر
رستم چرا که به افسون مشهور بود که سیمرغ
پیش او حاضر می شد. (غیاث از سراج).
بموجب شاهنامه نامی است که سیمرغ به زال
داده و در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِخ) نام جادوئی است.
(برهان):
اگر دستان جادو زنده گردد
نیارد کرد با تو مکر و دستان.معزی.
(برهان):
اگر دستان جادو زنده گردد
نیارد کرد با تو مکر و دستان.معزی.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِخ) تخلص میرزا حبیب
اصفهانی دانشمند ایرانی اواخر قرن سیزدهم و
اوایل قرن چهاردهم هـ . ق. و معروف به حبیب
افندی. رجوع به حبیب اصفهانی در همین
لغت نامه شود.
اصفهانی دانشمند ایرانی اواخر قرن سیزدهم و
اوایل قرن چهاردهم هـ . ق. و معروف به حبیب
افندی. رجوع به حبیب اصفهانی در همین
لغت نامه شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ دَ ] (اِخ) ناحیتی است بزرگ از
دیلمان به دیلم خاصه. (حدود العالم).
دیلمان به دیلم خاصه. (حدود العالم).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(دَ) (اِ.) 1 - سرود، نغمه . 2 - نیرنگ ، فریب . 3 - مخفف داستان . 4 - لقب زال پدر
رستم .
رستم .