سرخاب
سرخاب maddesi sözlük listesi
سرخاب Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
allık
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِ مرکب) نوعی از مرغابی
باشد سرخ رنگ. گویند مادهٔ آن را مانند زنان
حیض برآید، و بعضی گویند پرنده ای است
که تمام شب از جفت خود جدا باشد و
یکدیگر را نبینند لیکن آواز ...
باشد سرخ رنگ. گویند مادهٔ آن را مانند زنان
حیض برآید، و بعضی گویند پرنده ای است
که تمام شب از جفت خود جدا باشد و
یکدیگر را نبینند لیکن آواز ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) نام یکی از نجبای
ایران معاصر پیروز یزدگرد. (ولف):
یکی پارسی بود بس نامدار
که سرخابش خواندی همی شهریار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۱ ص
۲۲۷۰).
ایران معاصر پیروز یزدگرد. (ولف):
یکی پارسی بود بس نامدار
که سرخابش خواندی همی شهریار.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج ۱ ص
۲۲۷۰).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) سهراب پسر رستم را
نیز سرخاب میگفته اند. (برهان). نام پسر
رستم که به سهراب مشهور شده است.
(آنندراج). نام پسر رستم که او را سهراب هم
نام است. (غیاث).
نیز سرخاب میگفته اند. (برهان). نام پسر
رستم که به سهراب مشهور شده است.
(آنندراج). نام پسر رستم که او را سهراب هم
نام است. (غیاث).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) نام رودخانه ای است
کوچک در نواحی کابل که آب آن به سرخی
مایل است بسبب سرخی خاک رودخانه.
(برهان). نام رودی است از نواحی کابل.
(آنندراج). نام رودی در نواحی کابل.
(غیاث).
کوچک در نواحی کابل که آب آن به سرخی
مایل است بسبب سرخی خاک رودخانه.
(برهان). نام رودی است از نواحی کابل.
(آنندراج). نام رودی در نواحی کابل.
(غیاث).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) نام کوهی است بر
جنوب شهر تبریز و متصل است به شهر.
(برهان). کوهی است در تبریز و سرخ رنگ و
گیاه نروید و آب ندارد. (آنندراج):
تا بریزاند تب غم را ز دل سرخاب نوش
بر سر ...
جنوب شهر تبریز و متصل است به شهر.
(برهان). کوهی است در تبریز و سرخ رنگ و
گیاه نروید و آب ندارد. (آنندراج):
تا بریزاند تب غم را ز دل سرخاب نوش
بر سر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) ده افشاریهٔ ساوجبلاغ
بخش کرج شهرستان تهران. دارای ۴۹۹ تن
سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن
غلات، صیفی، بنشن، لبنیات و انگور است.
(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
بخش کرج شهرستان تهران. دارای ۴۹۹ تن
سکنه است. آب آن از قنات. محصول آن
غلات، صیفی، بنشن، لبنیات و انگور است.
(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) ده دهستان نیر بخش
مرکزی شهرستان تبریز. دارای ۴۵۰ تن
سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
۴).
مرکزی شهرستان تبریز. دارای ۴۵۰ تن
سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج
۴).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) نام محلی کنار راه
لاهیجان به رشت، میان حاج آباد و
بازگوراب. در ۵۵۶۹۰۰گزی تهران واقع
شده است. (یادداشت مؤلف).
لاهیجان به رشت، میان حاج آباد و
بازگوراب. در ۵۵۶۹۰۰گزی تهران واقع
شده است. (یادداشت مؤلف).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) ابن قارون. از ملوک
کیوسیه فرزند سرخاب بوده، در سنهٔ ۴۶۶
هـ . ق. وفات یافت. (ترجمهٔ سفرنامهٔ
مازندران و استراباد رابینو ص ۱۸۱).
کیوسیه فرزند سرخاب بوده، در سنهٔ ۴۶۶
هـ . ق. وفات یافت. (ترجمهٔ سفرنامهٔ
مازندران و استراباد رابینو ص ۱۸۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ سُ ] (اِخ) ابن مهرمردان. از
ملوک کیوسیه که مدت بیست سال حکومت
کرد. (ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران و استراباد
رابینو ص ۱۸۰). از ششمین اسپهبدان
طبرستان. (حبیب السیر چ تهران).
ملوک کیوسیه که مدت بیست سال حکومت
کرد. (ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران و استراباد
رابینو ص ۱۸۰). از ششمین اسپهبدان
طبرستان. (حبیب السیر چ تهران).