گوز
گوز maddesi sözlük listesi
گوز Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گَ وَ ] (اِ) مخفف گوزن است که گاو
کوهی باشد. (برهان) (غیاث) (آنندراج):
مگر آمد خبر تعزیت میر کبیر
آنکه در جنگ به چنگش چو گوز بود پلنگ.
شهاب الدین عبدالرحمن (از جهانگیری و
رشیدی).
رجوع به گوزن شود.
کوهی باشد. (برهان) (غیاث) (آنندراج):
مگر آمد خبر تعزیت میر کبیر
آنکه در جنگ به چنگش چو گوز بود پلنگ.
شهاب الدین عبدالرحمن (از جهانگیری و
رشیدی).
رجوع به گوزن شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گَ / گُو ] (اِ) گردکان را گویند، و معرب
آن جوز است. (برهان). پهلوی گوز «تاوادیا
۱۶۱»، گوچ «اونوالا ۱۰۱»، کردی گوز،
گویز «ژابا ص ۳۶۹»، طبری اقوز،
مازندرانی کنونی جوز «واژه نامه ۴۱»،
گیلکی آقوز، شهمیرزادی خوز، ...
آن جوز است. (برهان). پهلوی گوز «تاوادیا
۱۶۱»، گوچ «اونوالا ۱۰۱»، کردی گوز،
گویز «ژابا ص ۳۶۹»، طبری اقوز،
مازندرانی کنونی جوز «واژه نامه ۴۱»،
گیلکی آقوز، شهمیرزادی خوز، ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) گردکان. (برهان). گوز [ گَ /
گُو ]:
یکی نامجوی و دگر شادروز
مرا بخت بر گنبد افشاند گوز.فردوسی.
رفیقا بیش ازین پندم میاموز
که بر گنبد نپاید مر تو را گوز.
(ویس و رامین).
تو در گنجت ای زاغ رخ تیره روز
نهفتی چو ...
گُو ]:
یکی نامجوی و دگر شادروز
مرا بخت بر گنبد افشاند گوز.فردوسی.
رفیقا بیش ازین پندم میاموز
که بر گنبد نپاید مر تو را گوز.
(ویس و رامین).
تو در گنجت ای زاغ رخ تیره روز
نهفتی چو ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) بادی را گویند که با صدا از راه پایین
برآید. (برهان). به واو مجهول، بادی که از راه
پایین به آواز برآید. (غیاث). بادی که از راه
اسفل برآید. گوزیدن مصدر آن و با لفظ زدن و
دادن و ...
برآید. (برهان). به واو مجهول، بادی که از راه
پایین به آواز برآید. (غیاث). بادی که از راه
اسفل برآید. گوزیدن مصدر آن و با لفظ زدن و
دادن و ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) باد صداداری که از مخرج انسان خارج می شود، تیز، ضرطه . ؛ ~ چه ربطی به شقیقه
دارد کنایه از: دو چیز نامتجانس و نامربوط ، جواب حرف نامربوط . ؛گنده ~ی کردن ادعا
کردن ، تفاخر بی اصل و اساس کردن .
دارد کنایه از: دو چیز نامتجانس و نامربوط ، جواب حرف نامربوط . ؛گنده ~ی کردن ادعا
کردن ، تفاخر بی اصل و اساس کردن .