مدان
مدان maddesi sözlük listesi
مدان Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
hükümlü; mahkum
Arapça - Türkçe sözlük
مُدَان
1. hükümlü
Anlamı: ceza hükmü verilmiş olan, mahkûm
2. mahkum
Anlamı: hüküm giymiş, hükümlü
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (اِخ) نام بتی از بتهای عرب
جاهلی است. عبدالمدان ابن البرکات الحارثیة
- جد ریطه بنت عبیداللََّه و زوجه محمدبن
علی و مادر سفاح -بدان مربوط است. (از
یادداشت مؤلف). رجوع به ...
جاهلی است. عبدالمدان ابن البرکات الحارثیة
- جد ریطه بنت عبیداللََّه و زوجه محمدبن
علی و مادر سفاح -بدان مربوط است. (از
یادداشت مؤلف). رجوع به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مَ ] (ع ص) رجل مَدان و مَدّان؛ مرد
وامدار یا آنکه بر او وام بسیار باشد.
(منتهی الارب). رجوع به مُدان و مُدّان شود.
|| (اِ) ریحان مصری. (ناظم الاطباء).
وامدار یا آنکه بر او وام بسیار باشد.
(منتهی الارب). رجوع به مُدان و مُدّان شود.
|| (اِ) ریحان مصری. (ناظم الاطباء).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (ع ص) آنکه پیش فروش کند و
مدیون باشد و آن را که به دین گیرند. (از متن
اللغة). مُدّان. مدیون. مدین. (متن اللغة)
(اقرب الموارد). که بر او وامی است یا قرض
بسیار دارد. (از اقرب ...
مدیون باشد و آن را که به دین گیرند. (از متن
اللغة). مُدّان. مدیون. مدین. (متن اللغة)
(اقرب الموارد). که بر او وامی است یا قرض
بسیار دارد. (از اقرب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ دْ دا ] (ع ص) که وام بسیار بر او
باشد. مُدان. مدیون. مدین. (از متن اللغة).
رجوع به مُدان و نیز رجوع به مَدان و مدّان
شود.
باشد. مُدان. مدیون. مدین. (از متن اللغة).
رجوع به مُدان و نیز رجوع به مَدان و مدّان
شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) دهی است از دهستان
الموت بخش معلم کلایهٔ شهرستان قزوین. در
۱۵هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه و
۶۱هزارگزی راه عمومی و در منطقهٔ
کوهستانی سردسیری واقع و دارای ۲۳۸ تن
سکنه است. آبش از رودخانهٔ آوه و
محصولش غلات، برنج ...
الموت بخش معلم کلایهٔ شهرستان قزوین. در
۱۵هزارگزی جنوب شرقی معلم کلایه و
۶۱هزارگزی راه عمومی و در منطقهٔ
کوهستانی سردسیری واقع و دارای ۲۳۸ تن
سکنه است. آبش از رودخانهٔ آوه و
محصولش غلات، برنج ...
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
مُدانٌ
[mu'daːn]
adj
1) مَحْكومٌ عَلَيْهِ m/f coupable
◊
مُدانٌ بالتَّجَسُّسِ — coupable d'espionnage
2) مَشْجوبٌ m forcé
◊
عَمَلٌ مُدانٌ — travaux forcés
Arapça - İngilizce sözlük Metni çevir
مُدَان: مَحْكُومٌ عَلَيْه
condemned, convicted, incriminated, pronounced or found guilty; guilty; convict