guruh - گروه
guruh - گروه maddesi sözlük listesi
گروه Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
grup
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان
درزآب بخش حومهٔ وارداک شهرستان
مشهد، واقع در ۵۸ هزارگزی شمال باختری
مشهد و ۵ هزارگزی باختر راه مشهد به
ارداک. هوای آن سرد و دارای ۱۷۱ تن سکنه
است. آب ...
درزآب بخش حومهٔ وارداک شهرستان
مشهد، واقع در ۵۸ هزارگزی شمال باختری
مشهد و ۵ هزارگزی باختر راه مشهد به
ارداک. هوای آن سرد و دارای ۱۷۱ تن سکنه
است. آب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان
رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد،
واقع در ۱۰۸هزارگزی شمال باختری مشهد و
۲۰هزارگزی شمال خاوری رادکان. هوای آن
سرد و دره است. دارای ۴۶۲ تن سکنه است.
آب آنجا از رودخانه تأمین میشود ...
رادکان بخش حومه وارداک شهرستان مشهد،
واقع در ۱۰۸هزارگزی شمال باختری مشهد و
۲۰هزارگزی شمال خاوری رادکان. هوای آن
سرد و دره است. دارای ۴۶۲ تن سکنه است.
آب آنجا از رودخانه تأمین میشود ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِ) پهلوی، گره (دسته، گروه).
ارمنی، گره (ملت، جمعیت). بلوچی، گرف .
ایرانی باستان، ظاهراً گروثوه . کردی،
کوروه (اجتماع اشخاص). (حاشیهٔ برهان چ
معین). جماعت مردم را گویند و به عربی قوم
خوانند. (غیاث) (برهان). ...
ارمنی، گره (ملت، جمعیت). بلوچی، گرف .
ایرانی باستان، ظاهراً گروثوه . کردی،
کوروه (اجتماع اشخاص). (حاشیهٔ برهان چ
معین). جماعت مردم را گویند و به عربی قوم
خوانند. (غیاث) (برهان). ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای
هشتگانهٔ بخش ساردوئیه جیرفت که در
شمال ساردوئیه واقع است. حدود آن بشرح
زیر است:
از شمال به دهستان راین، از خاور به دهستان
مرغک، از جنوب به دهستان ساردوئیه، از
باختر به دهستان ...
هشتگانهٔ بخش ساردوئیه جیرفت که در
شمال ساردوئیه واقع است. حدود آن بشرح
زیر است:
از شمال به دهستان راین، از خاور به دهستان
مرغک، از جنوب به دهستان ساردوئیه، از
باختر به دهستان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِخ) دهی است مرکز دهستان
گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع
در ۱۸۰۰۰گزی شمال ساردوئیه و
۱۰۰۰۰گزی باختر راه مالرو ساردوئیه به
راین. هوای آن سرد. دارای ۳۶۰ تن سکنه
است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود.
محصول ...
گروه بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت، واقع
در ۱۸۰۰۰گزی شمال ساردوئیه و
۱۰۰۰۰گزی باختر راه مالرو ساردوئیه به
راین. هوای آن سرد. دارای ۳۶۰ تن سکنه
است. آب آنجا از رودخانه تأمین میشود.
محصول ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان
سرباز شهرستان ایرانشهر، واقع در
۵۰۰۰گزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی
سرباز به شهرستان ایرانشهر. هوای آن گرم و
مالاریائی است. دارای ۵۵ تن سکنه است.
آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول ...
سرباز شهرستان ایرانشهر، واقع در
۵۰۰۰گزی جنوب سرباز و کنار راه فرعی
سرباز به شهرستان ایرانشهر. هوای آن گرم و
مالاریائی است. دارای ۵۵ تن سکنه است.
آب آنجا از رودخانه تأمین میشود. محصول ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان
مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت،
واقع در ۶۰۰۰گزی باختر مسکون و
۴۰۰۰گزی باختر شوسهٔ بم به سبزواران.
هوای آن سرد و دارای ۳۵۰ تن سکنه است.
آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول ...
مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت،
واقع در ۶۰۰۰گزی باختر مسکون و
۴۰۰۰گزی باختر شوسهٔ بم به سبزواران.
هوای آن سرد و دارای ۳۵۰ تن سکنه است.
آب آنجا از چشمه تأمین میشود و محصول ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 - دسته ، جمعیت . 2 - امت ، فرقه . 3 - واحدی از سربازان
شامل 9 نفر. 4 - امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقة کار که خود به چند پایه
تقسیم می شود. 5 - اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمة انگلیسی دپارتمان یعنی
جزوی از دانشگاه که در آن دروس مشابه و مربوط به یکدیگر تدریس می شود اطلاق می
کنند. مثلاً: گروه آموزش ادبیات فارسی و مانند آن .
شامل 9 نفر. 4 - امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقة کار که خود به چند پایه
تقسیم می شود. 5 - اصطلاحی است که در دانشگاه ها به جای کلمة انگلیسی دپارتمان یعنی
جزوی از دانشگاه که در آن دروس مشابه و مربوط به یکدیگر تدریس می شود اطلاق می
کنند. مثلاً: گروه آموزش ادبیات فارسی و مانند آن .
Farsça - Lehçe sözlük Metni çevir
armia; bardzo; bateria; chmara; ciżba; dużo; gospodarz; gromada; gromadzić; grupa; grupować; grupowy; hałda; jednoczyć; kosmyk; kupa; mnogość; mnóstwo; montaż; montowanie; natłoczyć; oddział; pchać; pryzma; rzesza; stado; sterta; stłaczać; stos; stóg; szkolić; szkolny; szkoła; szkółka; szynkarz; tabun; tłoczyć; tłok; tłum; trzoda; uczelnia; uczyć; ugrupowanie; uniwersytet; wiele; wojsko; wydział; zbiegowisko; zbiórka; zebranie; zespół; zgromadzenie; zwał