mukim - مقیم
mukim - مقیم maddesi sözlük listesi
مقیم Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ مُ ] (ع ص) آن که در جایی آرام کند و
دوام ورزد و آن را وطن کند و باشنده و
متوطن و ساکن و قرارگرفته. (ناظم الاطباء).
اقامت کننده. قاطن. ساکن. جای گرفته.
جای گیر در جایی. ثاوی. مقابل مسافر.
(یادداشت ...
دوام ورزد و آن را وطن کند و باشنده و
متوطن و ساکن و قرارگرفته. (ناظم الاطباء).
اقامت کننده. قاطن. ساکن. جای گرفته.
جای گیر در جایی. ثاوی. مقابل مسافر.
(یادداشت ...