Kısâr - قصار
Kısâr - قصار maddesi sözlük listesi
قصار Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قِ ] (ع ص، اِ) جِ قصیر. (اقرب
الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیر شود.
|| جِ قصیرة. (منتهی الارب). رجوع به
قصیرة شود. || (اِ) داغی است در بن گردن.
(منتهی ...
الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیر شود.
|| جِ قصیرة. (منتهی الارب). رجوع به
قصیرة شود. || (اِ) داغی است در بن گردن.
(منتهی ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (ع ص، اِ) گازر. (اقرب
الموارد) (منتهی الارب). جامه کوب :
شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین
پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده.
خاقانی.
تیغت که مطرا کرد این عالم خلقان ...
الموارد) (منتهی الارب). جامه کوب :
شمشیر او قصار کین شسته به خون روی زمین
پیکان او خیاط دین دلدوز کفار آمده.
خاقانی.
تیغت که مطرا کرد این عالم خلقان ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ ] (ع ص، اِ) کازیمیرسکی گوید:
مخفف قصّار است در شعر منوچهری :
چمّیدن و قرارش گویی به مار باشد
رخشیدن شعاعش گویی قصار باشد.
منوچهری.
و در نسخهٔ دیگر چنین است :
چمّیدن و قرارش مانند مار باشد
...
مخفف قصّار است در شعر منوچهری :
چمّیدن و قرارش گویی به مار باشد
رخشیدن شعاعش گویی قصار باشد.
منوچهری.
و در نسخهٔ دیگر چنین است :
چمّیدن و قرارش مانند مار باشد
...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ ] (ع اِمص) سستی. || (اِ) پایان:
قصارک اَن تفعل کذا؛ غایت کار تو آن است
که چنان کنی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
رجوع به قُصار شود.
قصارک اَن تفعل کذا؛ غایت کار تو آن است
که چنان کنی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
رجوع به قُصار شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قُ ] (ع اِمص) سستی. || (اِ) پایان.
(اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به
قَصار (ع اِمص) شود.
(اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به
قَصار (ع اِمص) شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (اِخ) (بند...) نام سدی
است بر رود آب کر فارس. در نزهةالقلوب
آمده است: آب کر فارس در ولایت کلار به
فارس برمیخزد... این رودی بخیل است که تا
بندی بر او نبسته اند هیچ ...
است بر رود آب کر فارس. در نزهةالقلوب
آمده است: آب کر فارس در ولایت کلار به
فارس برمیخزد... این رودی بخیل است که تا
بندی بر او نبسته اند هیچ ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (اِخ) امی. شاعری است
باستانی و از او در لغت اسدی یک بیت شاهد
آمده است از قصیده ای در مدح میر ابواحمد
محمد (شاید پسر محمودبن سبکتکین).
رجوع به چهارمقالهٔ عروضی ص ۲۸ و رجوع
به ...
باستانی و از او در لغت اسدی یک بیت شاهد
آمده است از قصیده ای در مدح میر ابواحمد
محمد (شاید پسر محمودبن سبکتکین).
رجوع به چهارمقالهٔ عروضی ص ۲۸ و رجوع
به ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (اِخ) ابراهیم بن عبداللََّه بن
اسحاق اصفهانی، مکنی به ابواسحاق. از
محدثانی است که مرده شوئی نیز می کرده و
در این کار به پیروی از سنت مبالغه به خرج
میداده و ازاینرو به قصار موسوم ...
اسحاق اصفهانی، مکنی به ابواسحاق. از
محدثانی است که مرده شوئی نیز می کرده و
در این کار به پیروی از سنت مبالغه به خرج
میداده و ازاینرو به قصار موسوم ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (اِخ) ابوجریش. یکی از
محدثان است. رجوع به لباب الانساب شود.
محدثان است. رجوع به لباب الانساب شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (اِخ) حمدون بن احمدبن
عمارة، مکنی به ابوصالح. رئیس فرقهٔ
قصاریان و از بزرگان صوفیه است. وی گفتی
که علم خدای تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که
علم خلق پس باید که اندر ...
عمارة، مکنی به ابوصالح. رئیس فرقهٔ
قصاریان و از بزرگان صوفیه است. وی گفتی
که علم خدای تعالی به تو نیکوتر از آن باشد که
علم خلق پس باید که اندر ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ قَ صْ صا ] (اِخ) معاویةبن هشام. از
راویان است. وی از ثوری و مالک روایت
دارد. (لباب الانساب).
راویان است. وی از ثوری و مالک روایت
دارد. (لباب الانساب).