cerv - جرو
cerv - جرو maddesi sözlük listesi
جرو Arapça ve farsça anlamları
Arapça - Türkçe sözlük
enik
Arapça - Türkçe sözlük
جَرْو
enik
Anlamı: kedi gibi küçük hayvanlar
Arapça - Arapça sözlük Metni çevir
I
الوسيط
(أَجْرَتِ) الشَّجَرَةُ: صَارَ فيها الجِرَاءُ. و- السَّبُعَة والكَلْبَةُ: كانت ذاتَ جِرَاءٍ.
(الجِرْوُ) (بتثليث الجيم): الثَّمَرُ أَوَّلَ ما يَنْبُتُ غَضًّا. و- ما اسْتَدَار من الثِّمَارِ، كالحَنْظَلِ والقِثَّاءِ ونحوه. و- الصَّغيرُ مِنْ وَلَدِ الكَلْب والأَسَدِ والسِّباع. (ج) جِرَاءٌ، وأَجْرٍ، وأَجْرَاء.
(الجِرْوَةُ): أُنثى الجِرْو. و- النَّاقةُ القصِيرةُ. ويقال: ضَرَبَ لذلك الأَمرِ جِرْوَتَهُ، أَو جِرْوَةَ نَفْسِهِ: وطَّنَ نَفْسَه عليه. وضربتُ جِرْوَتي عنه، أَو عَلَيْه: صَبَرْتُ عنه، أَو عَليه.
II
معجم اللغة العربية المعاصرة
جَرْو/ جُرْو/ جِرْو [مفرد]: ج أَجْراء وأَجْرٍ وجِراء: صغير الكلب والسَّبُع.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ رْوْ ] (ع اِ) غلاف تخمهای کفه گندم
مادام که بر سر گیاه است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب
الموارد). || ریزه ای از هر چیز حتی از
حنظل ...
مادام که بر سر گیاه است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب
الموارد). || ریزه ای از هر چیز حتی از
حنظل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ رْوْ ] (ع اِ) بچه سباع چون سگ و
گرگ وخرس و شیر. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
جَرو. جُرو. در تمام معانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع بکلمات
مزبور ...
گرگ وخرس و شیر. (منتهی الارب) (ناظم
الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة).
جَرو. جُرو. در تمام معانی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از متن اللغة). رجوع بکلمات
مزبور ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ رْوْ ] (ع اِ) بچهٔ سباع چون سگ و
گرگ و خرس و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب
الموارد). جَرو. جِرو در تمام معانی. رجوع
بجَرو شود.
گرگ و خرس و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از ذیل اقرب
الموارد). جَرو. جِرو در تمام معانی. رجوع
بجَرو شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جِ ] صلی الله علیه و آله و سلم در تداول عامه، آنکه در
بازیها بسیار جر بزند. آنکه عادت به جر زدن
دارد. آنکه در هر بازی یا قولی جر بزند.
(یادداشت مؤلف). رجوع به جر شود.
بازیها بسیار جر بزند. آنکه عادت به جر زدن
دارد. آنکه در هر بازی یا قولی جر بزند.
(یادداشت مؤلف). رجوع به جر شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جُ رُ ] (ع مص) نرم شدن جامه و زره.
(تاج المصادر بیهقی). || فرسوده شدن
تن بر کار. (تاج المصادر بیهقی).
(تاج المصادر بیهقی). || فرسوده شدن
تن بر کار. (تاج المصادر بیهقی).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (اِخ) نام جد عبیداللََّه بن محمد
نحوی است. (از منتهی الارب).
نحوی است. (از منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) ابن جابر... وی از شیوخ
ابوبکربن عبدالرحمان بن حارث بن هشام
است. ابن حبان گوید: او از ثقات بشمار است
و مراسیل روایت کند. (از الاصابة فی تمییز
الصحابة).
ابوبکربن عبدالرحمان بن حارث بن هشام
است. ابن حبان گوید: او از ثقات بشمار است
و مراسیل روایت کند. (از الاصابة فی تمییز
الصحابة).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) ابن سعد ریاحی رئیس طایفهٔ
بنی یربوع است. (از عقد الفرید ج ۵ ص ۵۶).
بنی یربوع است. (از عقد الفرید ج ۵ ص ۵۶).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) ابن عمرو عذری... این کلمه را
بتصغیر نیز گفته اند و جزء و جزی و جزاء نیز
ضبط کرده اند و ابن منده از او روایت دارد. (از
الاصابة فی تمییز الصحابة).
بتصغیر نیز گفته اند و جزء و جزی و جزاء نیز
ضبط کرده اند و ابن منده از او روایت دارد. (از
الاصابة فی تمییز الصحابة).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) ابن مالک بن عمر، از طایفهٔ بنو
جحجبی بن عوف بن کلفهٔبن عوف بن عمروبن
عوف اوسی. انصاری است و نام او را جزو با
زای معجمه و جز آن نیز ذکر کرده اند.
موسی بن عقبه و ابوالاسود ...
جحجبی بن عوف بن کلفهٔبن عوف بن عمروبن
عوف اوسی. انصاری است و نام او را جزو با
زای معجمه و جز آن نیز ذکر کرده اند.
موسی بن عقبه و ابوالاسود ...
Arapça - Fransızca sözlük Metni çevir
جَرْوٌ
['ʒarw]
n m
صَغيرُ الكَلْبِ chiot m, jeune chien m
◊
أَطْعَمَت الكَلْبَةُ جراءَها — La chienne a nourri ses chiots.
Arapça - Rusca sözlük Metni çevir
جَرْوٌ
جِرْوٌ мн. أَجْرِيَةٌ мн. جِرَاءٌ
щенок; детёныш
* * *
а-=
pl. = جراء
щенок; детёныш (зверя)