hayv - خیو
hayv - خیو maddesi sözlük listesi
خیو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ خَ / خیو ] (اِ) تف، آب دهن، خلشک.
(ناظم الاطباء). تفو، اخ تف، خیم، ته، تهو،
بزاق، بصاق، بساق، لعاب، رضاب، لیاط،
ریق، خدو، انجوغ، انجوخ، لفج، مجاجه.
(یادداشت مؤلف): و این مهتران را که
رنجه نیارستند داشتن دشنام دادندی ...
(ناظم الاطباء). تفو، اخ تف، خیم، ته، تهو،
بزاق، بصاق، بساق، لعاب، رضاب، لیاط،
ریق، خدو، انجوغ، انجوخ، لفج، مجاجه.
(یادداشت مؤلف): و این مهتران را که
رنجه نیارستند داشتن دشنام دادندی ...