Gâv - گاو
Gâv - گاو maddesi sözlük listesi
گاو Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Türkçe sözlük
inek
Farsça - Türkçe sözlük
inek; inek, sığır
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ) ایرانی باستان: گاو، پهلوی: گاو،
کردی: گا. افغانی: گوا. اُسِّتی: یگ ،
<۵۳۰۶۴۰۱۲۰۱۱۸۹۰۳۰۱>...
قوگ (گاو ماده). بلوچی: گک گکس (گاو، گاو ماده، گاو نر). وخی:
گیو، گو. سریکلی: ژَئو. شغنی:
ژائو. سنگلچی و منجی. گائو. یغنوبی،
گوا. (اساس اشتقاق اللغة ص ۸۸۸) ...
کردی: گا. افغانی: گوا. اُسِّتی: یگ ،
<۵۳۰۶۴۰۱۲۰۱۱۸۹۰۳۰۱>...
قوگ (گاو ماده). بلوچی: گک گکس (گاو، گاو ماده، گاو نر). وخی:
گیو، گو. سریکلی: ژَئو. شغنی:
ژائو. سنگلچی و منجی. گائو. یغنوبی،
گوا. (اساس اشتقاق اللغة ص ۸۸۸) ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان
بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در
۲۳ هزارگزی خاوری آغ کند و ۳۰ هزار و
پانصدگزی شوسهٔ هروآباد به میانه.
کوهستانی گرمسیر، مالاریائی، دارای ۳۲۳
تن سکنه. آب آن از سه رشته چشمه،
محصول آنجا غلات، حبوبات، سردرختی.
شغل ...
بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد، واقع در
۲۳ هزارگزی خاوری آغ کند و ۳۰ هزار و
پانصدگزی شوسهٔ هروآباد به میانه.
کوهستانی گرمسیر، مالاریائی، دارای ۳۲۳
تن سکنه. آب آن از سه رشته چشمه،
محصول آنجا غلات، حبوبات، سردرختی.
شغل ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِخ) نامی است که در جبال برانس
(پیرنه) بچندین مسیل داده شده است. از آن
جمله: گاو دُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل
و بشکل آبشاری که دارای ۴۵۰ گز ارتفاع
است به مسیل گاوارنی میریزد.
(پیرنه) بچندین مسیل داده شده است. از آن
جمله: گاو دُوپُو است که در مِن پِردو تشکیل
و بشکل آبشاری که دارای ۴۵۰ گز ارتفاع
است به مسیل گاوارنی میریزد.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
(اِ.) 1 - از حیوانات اهلی علفخوار. 2 - نام دومین برج از برج های منطقه البروج که
خورشید در اردیبهشت ماه در این برج دیده می شود، ثور. ؛ ~ ِ پیشانی سفید کنایه از
آدم خیلی معروف . ؛ ~ بی شاخ و دم کنایه از: آدم درشت هیکل و بی فرهنگ ، شخص ابله .
؛~ کسی زاییدن کنایه از: اتفاق نامساعدی برای کسی افتادن .
خورشید در اردیبهشت ماه در این برج دیده می شود، ثور. ؛ ~ ِ پیشانی سفید کنایه از
آدم خیلی معروف . ؛ ~ بی شاخ و دم کنایه از: آدم درشت هیکل و بی فرهنگ ، شخص ابله .
؛~ کسی زاییدن کنایه از: اتفاق نامساعدی برای کسی افتادن .