hicir - هجیر
hicir - هجیر maddesi sözlük listesi
هجیر Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هُ ] (ص) خوب و نیک و نیکو و
زبده. (برهان). هژیر. خجیر. (حاشیهٔ برهان چ
معین):
درخورد همت تو خداوند جاه داد
جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر.منوچهری.
یکی به کوه سخن ران که گرچه هست جماد
ز زشت زشت دهد ...
زبده. (برهان). هژیر. خجیر. (حاشیهٔ برهان چ
معین):
درخورد همت تو خداوند جاه داد
جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر.منوچهری.
یکی به کوه سخن ران که گرچه هست جماد
ز زشت زشت دهد ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هَ ] (ع اِ) نیمروز. نزدیک زوال مع
ظهر یا از وقت زوال آفتاب تا عصر. (منتهی
الارب). الهاجرة للوقت المذکور.
(اقرب الموارد): از ضعف بشریت تاب
آفتاب هجیر نیاوردم. (گلستان یوسفی
ص ۱۴۱).
ظهر یا از وقت زوال آفتاب تا عصر. (منتهی
الارب). الهاجرة للوقت المذکور.
(اقرب الموارد): از ضعف بشریت تاب
آفتاب هجیر نیاوردم. (گلستان یوسفی
ص ۱۴۱).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هِ جْ جی ] (ع اِ) خوی و عادت.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). || حال.
(منتهی الارب).
(منتهی الارب) (اقرب الموارد). || حال.
(منتهی الارب).
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هَ ] (اِخ) نام پسر قارن بن کاوه است
که او را سهراب وقتی که به ایران می آمد در
پای قلعهٔ سفید سبزوار در جنگ زنده بگرفت.
(برهان). هجیر یا هژیر پسر گودرز است. (از
حاشیهٔ برهان چ معین). نام ...
که او را سهراب وقتی که به ایران می آمد در
پای قلعهٔ سفید سبزوار در جنگ زنده بگرفت.
(برهان). هجیر یا هژیر پسر گودرز است. (از
حاشیهٔ برهان چ معین). نام ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ ] (اِخ) وزیر جغتای مغول پسر
چنگیزخان. رجوع به جهانگشای جوینی ج ۱
ص ۲۲۷ شود.
چنگیزخان. رجوع به جهانگشای جوینی ج ۱
ص ۲۲۷ شود.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ هَ ] (اِخ) آبکی است مر بنی عجل را
میان کوفه و بصره. (منتهی الارب). رجوع به
هجرة شود.
میان کوفه و بصره. (منتهی الارب). رجوع به
هجرة شود.