bezmi - بزمی
bezmi - بزمی maddesi sözlük listesi
بزمی Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ص نسبی) نسبت است به بزم.
اهل بزم. مقابل رزمی. اهل عیش و نوش.
اهل بزم. مقابل رزمی. اهل عیش و نوش.
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِخ) غیاث الدین محمد. از مردم
معروف استراباد بود و دوبیتی خوب
میساخت. ابیات زیر از اوست:
از ناوک غمت دل بیحاصلم پر است
پیشت چگونه زار نگریم دلم پر است.
رحم کن بر بزمی مسکین که امشب ...
معروف استراباد بود و دوبیتی خوب
میساخت. ابیات زیر از اوست:
از ناوک غمت دل بیحاصلم پر است
پیشت چگونه زار نگریم دلم پر است.
رحم کن بر بزمی مسکین که امشب ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِخ) (میر...) پسر میر ابوتراب
علوی و سیدی صحیح النسب و در معاشرت
ظاهرش از باطنش بهتر است. این ابیات
ازوست:
میی خواهم کزو مست آنچنان در کوی یار افتم
که چون سر برزند صبح قیامت در ...
علوی و سیدی صحیح النسب و در معاشرت
ظاهرش از باطنش بهتر است. این ابیات
ازوست:
میی خواهم کزو مست آنچنان در کوی یار افتم
که چون سر برزند صبح قیامت در ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِخ) ملا شاه حسین. از مردم
خراسان و به بزمی تخلص میکرد. طبع خوش
داشت. این مطلع از اوست:
خشک سال هجر را باور اگر میداشتم
تخم مهر دلبران در سینه کی میکاشتم؟
(از مجالس النفائس ص ۱۶۲).
خراسان و به بزمی تخلص میکرد. طبع خوش
داشت. این مطلع از اوست:
خشک سال هجر را باور اگر میداشتم
تخم مهر دلبران در سینه کی میکاشتم؟
(از مجالس النفائس ص ۱۶۲).