Bezbâz - بزباز
Bezbâz - بزباز maddesi sözlük listesi
بزباز Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (اِ) به عربی بسباسه خوانند و
بعضی گویند پوست جوز است و بعضی دیگر
گویند شکوفه و گل و بهار جوز است. (برهان)
(آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). بسباسه
که قشر دوم جوزبوا باشد. (ناظم الاطباء).
بسباس. (شرفنامهٔ منیری). یک ...
بعضی گویند پوست جوز است و بعضی دیگر
گویند شکوفه و گل و بهار جوز است. (برهان)
(آنندراج) (از انجمن آرای ناصری). بسباسه
که قشر دوم جوزبوا باشد. (ناظم الاطباء).
بسباس. (شرفنامهٔ منیری). یک ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بُ ] (نف مرکب) یعنی کسی که بز را
تعلیم بازی و جستن و رقاصی دهد، عامل آن
عمل را بزباز و آن عمل را بزبازی گویند.
(انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شعبده بازی
که بز و بوزینه را با ...
تعلیم بازی و جستن و رقاصی دهد، عامل آن
عمل را بزباز و آن عمل را بزبازی گویند.
(انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شعبده بازی
که بز و بوزینه را با ...
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ بَ ] (ع ص) غلام سبک روح در سفر.
(ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بزابز. (ناظم
الاطباء). || (اِ) نای آهنین که بر دهان دمهٔ
آهنگران باشد. || فرج. (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء).
(ناظم الاطباء) (منتهی الارب). بزابز. (ناظم
الاطباء). || (اِ) نای آهنین که بر دهان دمهٔ
آهنگران باشد. || فرج. (منتهی الارب)
(ناظم الاطباء).