Bîcevâb - بیجواب
Bîcevâb - بیجواب maddesi sözlük listesi
بیجواب Arapça ve farsça anlamları
Farsça - Farsça sözlük Metni çevir
[ جَ ] (ص مرکب، ق مرکب)
آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و
غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا
جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف):
عین صواب و مسئله بی جواب.سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن ...
آنکه قابل جواب نباشد. (آنندراج). بی پاسخ و
غیرمقبول. (ناظم الاطباء). سخن که نتوان آنرا
جواب گفت. (یادداشت بخط مؤلف):
عین صواب و مسئله بی جواب.سعدی.
خجالت میکشم از نامه های بی جواب خود
که بار خاطر آن ...